Thursday, July 30, 2009

تعطیلی کهریزک؛ الگویی تکراری که باید آن را شناخت

در خیرها آمده بود که آیت الله خامنه ای دستورِ تعطیلی فوری بازداشتگاه کهریزک را به دلیل استاندارد نبودن صادر کرده است. در این خبر چند نکته مهم مستتر است که در اینجا ذکر خواهد شد. در طول سی سال گذشته از انقلاب، حکومت ایران از یک الگوی تکراری برای آرام ساختن جامعه استفاده کرده اند. زمانی که جامعه در سر خوشی و آرامش به سر می برد و مردم رفاه و رضایت نسبی دارند، به ناگاه به حقوق حقه و آزادی های مسلم آنها حمله کرده و آنها را غصب می کند. به عنوان مثال در سرخوشی پس از پیروزی انقلاب، حجاب اجباری را به جامعه تحمیل کردند، و پس از پایان جنگ، ولایت مطلقه فقیه و نظارت استصوابی را. غصب حقوق جامعه ادامه می یابد اما هر چه به افسردگی و نارضایتی مردم افزوده می شود، شدت و عمق آزادی های سلب شده و حقوق نقض شده کمتر و کمرنگتر می شود. وقتی جامعه به نقطه بحرانی نزدیک می شود، حکومت با سیاستِ قطره چکانی، مقداری از این حقوق را به مردم باز می گرداند. در این بین، چیزی که از نظرها پنهان می ماند، سوال در مورد نقض اولیه حق و بازگشت تمام و کمال حق سلب شده است



در رابطه با بازداشتگاه کهریزک و دستور تعطیلی آن باید پرسید،
- این بازداشتگاه به چه منظوری تاسیس و استفاده شده است؟ چه کسی و تحت مسئولیت چه نهادی، دستور تاسیس و استفاده از این بازداشتگاه را صادر کرد؟
- چه سازمانی وظیفه تشخیص استاندارد بودن بازداشتگاه ها را دارد و کوتاهی این سازمان در مورد این بازداشتگاه به چه دلیل بوده است؟
- فرد یا افرادی که مسئول و باعث این خطا بوده اند چه کسانی هستند و آیا اکنون تحت پیگرد قانونی هستند یا در جایی دیگر مشغول به کار هستند؟
- عاملان فجایع انجام شده در این بازداشتگاه تحت امر چه نهادی دست به این کار زده اند؟ آیا اینان نیز عناصر خودسر بوده اند و مافوقی ندارند؟
- چه مرجعی برای شکایت آسیب دیدگان و پیگیری حقوق تضییع شده آنها در نظر گرفته شده است؟
- چه راهکاری برای تضمین عدم بروز چنین حوادثی در آینده در نظر گرفته شده است؟
- چه تضمینی برای استاندارد بودن و انسانی بودن وضعیت سایر بازداشتگاهها وجود دارد؟
- تعطیلی این بازداشتگاه بر اساس یک نظام نظارتی و قانونمند بوده است یا صرفا به دلیل رسانه ای شدن موضوع دستور به اقدام عاجل داده شده است؟
و بسیاری سوالهای دیگر...

در واقع حکومت در حال حاضر، برای آرام کردن جامعه، به الگوی نخ نما شده خود روی آورده
است که به نظر می رسد در وضعیت بحرانی این روزها، بی اثر بوده و انسان را بیشتر به یاد رفتارهای مشابهی که شاه در سال 1357 انجام داد، می اندازد.

در پستی دیگر، در این رابطه به تفصیل خواهم نوشت.

پی نوشت. نکته دیگری که در دستور آیت الله خامنه ای مستتر است، اینست که دلیل تعطیلی، استاندارد نبودن بازداشتگاه ذکر شده است و هیچ اشاره ای به بُعد انسانی قضیه، پیگیری صحت و سقم شکنجه ها، و سلب حقوق اولیه بازداشت شدگان نشده است


...ادامه مطلب

Wednesday, July 29, 2009

ایران، اسلام، و حکومت قانون؛ فرانسیس فوکویاما

ترجمه مقاله ای از فرانسیس فوکویاما استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه جانزهاپکینز توسط صادق رحیمی در وبلاگ او منتشر شده است که خواندن آن را به شما توصیه می کنم. مقاله اصلی به زبان انگلیسی در وال استریت جورنال را می توانید در این آدرس بخوانید.

در ادامه خلاصه ای از بخشهای مهم این مقاله را می آورم.

- دانشمندان علوم سیاسی «جمهوری اسلامی ایران» را به عنوان یک نوع جدید از رژیمهای «استبدادی انتخاباتی» طبقه بندی میکنند. آنها این رژیم را در همان سبدی قرار میدهند که ونزویلای هوگو چاوز را یا روسیهٔ ولادیمیر پوتین را گذاشته اند. از این دیدگاه، ایران اساسا یک رژیم استبدادی است که توسط یک حلقهٔ کوچک از روحانیون و نظامیان اداره میشود که از انتخابات برای مشروعیت بخشیدن به خود استفاده میکنند.

- بخشی از قانون اساسی که واقعا مسئله دار است فصل هشتم (اصول ۱۰۷ تا ۱۱۲) است، که به شورای نگهبان و «رهبر» میپردازد. تمام روندهای دموکراتیک و حقوقی که در بخشهای قبلی قانون اساسی آمده اند، اکنون محدود و مشروط میگردند به قدرتهای خاصی که به رهبر و شورای مرکب از روحانیون عالیرتبه اختصاص داده شده.

- [در آلمانِ پیش از جنگ جهانی اول] قسمت غیر منتخبِ بدنه رهبریِ کشور کنترل نیروهای مسلح‌ را در دست داشت، اما نهایتا این نیروهای نظامی بودند که کنترل رهبری را به دست گرفتند. به نظر میرسد در ایران نیز همین داستان در حال تکرار باشد.

- ایران ممکن است در چارچوب کلی قانون اساسی ۱۹۷۹ به سوی یک دموکراسی قانون سالار تکامل بیابد. چنان تکاملی مستلزم این خواهد بود که اصل ۱۱۰ که کنترل نیروهای مسلح و صدا و سیما را به ولایت فقیه میبخشد ملغی شود، و وظائف شورای نگهبان به چیزی مثل یک دادگاه عالی سپرده شود که قادر باشد بر مطابقت قوانین با احکام شریعت نظارت کند. و در نهایت شورای نگهبان هم میتواند تحت نوعی سیستم کنترل دموکراتیک قرار بگیرد، چیزی شبیه به دادگاه عالی ایالات متحده، حتی اگر اعضایش هنوز به داشتن تحصیلات دینی ملزوم باشند.

- حلقهٔ بسته روحانی-نظامی که در حال حاضر قدرت را در دست گرفته به احتمال زیاد ایران را به درگیری با دیگر کشورهای منطقه خواهد کشاند تا به راحتی قدرت و مشروعیت خود را تثبیت گرداند. بیائید امیدوار باشیم که مردم ایران موفق شوند تا قبل از رسیدن به چنین نقطه ای کشورشان را در جهت تکامل سیستم سیاسی آن به یک دموکراسی قانون سالار پیش ببرند


...ادامه مطلب

Tuesday, July 28, 2009

How to calculate weight in Iran?

In physics:
Weight= m x g (Mass x acc. of Gravity)

Nowadays in Iran, there are two types of weights:
Weight = m x g (Madness x Gun)
Weight = m x g (Maturity x Greenness)

. ...ادامه مطلب

Saturday, July 25, 2009

رهبر و احمدی نژاد؛ جنگ زرگری یا شاخ و شانه کشیدن قبل از جنگی واقعی؟

به نظر می رسد که سرنوشت کودتای 22 خرداد به سادگی قابل پیش بینی نیست. در هفته گذشته اتفاقاتی به وقوع پیوست که کمتر کسی با توجه به شرایط فعلی، انتظار بروز آنها را داشت. احمدی نژاد در دو حرکت غافلگیرکننده رسانه های داخلی را در بهت فروبرد. پافشاری بر انتصاب مشائی و برکناری وزرا را اگر بخواهیم بر اساس منطق دودوتا چهارتا تحلیل کنیم، باید آنها را در زمره حرکات انتحاری و پر هزینه ی سیاسی محسوب کنیم. از یک طرف با پافشاری بر معاونت اولی مشائی و عدم توجه به نامه رهبری، ولایت مداری احمدی نژاد زیر سوال رفته است و از طرف دیگر درگیری در هیئت دولت، صفتِ نقدپذیری و مدیریت او را کاملا خدشه دار کرده است.
ولی از آنجا که در منطقِ احمدی نژاد و مصباحیان دودوتا چهارتا نمی شود و از همه مهمتر، علاقه وافر و انکارناپذیر احمدی نژاد به بحرانی کردن اوضاع کشور، اتفاقات اخیر را باید با جنبه احتیاط بررسی کرد.

در پست قبلی به بررسی سناریوهای ممکن در رابطه با انتصاب و عزل مشائی پرداختیم. حال که خروجی های بیشتری به دست رسیده است، می توان با قطعیت بیشتری جنگ زرگری را منتفی دانست.
به نظر می رسد احمدی نژاد و حامیان او با در دست گرفتن رسانه ها، مجلس (از تعداد آرای داده شده در مسایل مختلف می توان گفت که حدود صد نماینده در مجلس مسیر احمدی نژاد را ارجح بر رهبر می دانند)، و قوای نظامی خود را محق تر به اداره کشور می بینند و به کشمکش با رهبری پرداخته اند. این امر می تواند ناشی از یک محاسبه اشتباه یا یک برنامه ریزی بسیار پیچیده باشد. مرکز اصلی و خبرساز بحران در هفته اخیر از زد و خورد بین جنبش آزادیخواهی و طرفداران کودتا به نزاع بین احمدی نژاد و طرفداران رهبر کشیده شده است. تاخیر احمدی نژاد در عزل مشائی و در نهایت پیذرش استعفا و نصب او در مقامی نزدیکتر به خود، عملا دهن کجی به آن طیفی از کودتاچیان بود که در سنگر ولایت موضع گرفته اند. درگیری و عزل وزرایی که به این طیف نزدیک هستند، احتمال چنین سناریویی را بیشتر می کند. از طرفی علنی ساختن نامه رهبر به احمدی نژاد و اعمال فشار از طرف شاهرودی برای تعیین تکلیف زندانیان در عرض یک هفته، را می توان پاتکهای طرفداران رهبر ارزیابی کرد. در واقع با این دو حرکت به احمدی نژاد خاطر نشان می شود که از رسوا کردن او در سطح رسانه ها ترسی ندارند و زندانیانی که عملا از آنها به صورت گروگان اسفتاده می شود را می توانند از دستش خارج کنند (بحث استفاده ابزاری از زندانیان از طرف کودتاچیان را باید با وسواس بیشتری بررسی کرد).

با این اوصاف، گذشته از بحث اشتباه در تحلیل وضعیت از طرف احمدی نژاد، یک سناریوی محتمل دیگررا می توان به شرح زیر در نظر گرفت:
رهبری به قصد در کنترل گرفتن کلیه امور کشور (احتمالا برای مساعد سازی بحث جانشینی خود) و احمدی نژاد برای ایجاد حکومت اسلامی مورد نظر خود، در جلوگیری از اراده مردم در انتخابات خردادماه با هم همسو شدند. در حال حاضر، با اتفاقات سرکوبگرانه و خشونت باری که در جهت اهداف احمدی نژاد صورت گرفته است، زمینه را برای تحقق اهداف مورد نظر رهبر نامساعد کرده است که نتیجه آن به صورت قدرت نمایی و کشمش بر سر کنترل جریان به سمت اهداف مورد نظر هر گروه بروز کرده است.

این سناریو در ادامه ممکن است به وضعیتهای متفاوتی ختم شود.
- کشمکش در زمان کوتاهی به پایان برسد و طرفداران رهبری در مقابل جناح طرفدار احمدی نژاد کوتاه بیایند. در این حالت با توجه به خدشه دار شدن شرایط رهبریِ آیت الله خامنه ای در سطح وسیع (عملا در همه سطوح)، جناح احمدی نژاد زمینه را برای سرکوب خونین و جانشینی فردی با زمینه اعتقادی و فکری همجهت با خود و دور از جناح راست سنتی مهیا خواهد کرد. این وضعیت احتمالا با عقب نشینی ملایم رهبر، حمایت مجدد از احمدی نژاد و تاکید بر حفظ وحدت شروع و با بحران سازی هایی در سطح داخلی و خارجی ادامه می یابد. احمدی نژاد در کلیه سطوح مدیریتی تغییرات عمده ای ایجاد خواهد کرد و زمینه را برای یک سرکوب شدید ایجاد خواهد کرد. لازم به ذکر است که با توجه به وزن کاریزماتیک رهبری، وضعیت فعلی تقسیم قدرت و میزان نفوذ در نهادهای اجرایی، عملا امکان تقیه و ضربه زدن در موقع لازم از جناح رهبری گرفته شده است و در صورت کوتاه آمدن، جناح طرفدار احمدی نژاد به پیروزی قطعی در درون جبهه کودتا می رسد.

- کشمکش در زمان کوتاهی به پایان برسد و جناح احمدی نژاد مجبور به عقب نشینی شود. در این حالت قوه قضائیه، صدا سیما و دیگر نهادهای زیر مجموعه رهبری دچار تحول سریع و اساسی خواهند شد. رهبری معتمدان خود را در صدر این نهادها قرار خواهد داد و نیروهایی که وفاداری کاملی را نشان نداده اند از نقاط حساس دور خواهد کرد. مجلس نیز با ابزار رای اعتماد، دولت را مجبور به پذیرش وزرای تحمیلی در وزارتخانه های کلیدی خواهد کرد. در این وضعیت جناح حامی احمدی نژاد در صورت امکان دست مقاومت خواهد زد (احتمالا از طریق ایجاد بحرانهایی که نیاز به اتحاد کودتاچیان دارد یا تخریب اطرافیان رهبر) و در صورتیکه امکان مقاومت نداشته باشد، دست به تقیه خواهد زد.

- کودتاچیان در زمان کوتاهی از طریق مذاکره و امتیازدهی، رضایت یکدیگر را جلب و بحران را کنترل کنند. چنین وضعیتی با توجه به عمق شکاف ایجاد شده و کشیده شدن آن به رسانه ها کمی نامحتمل است و حتی در صورت انجام تبعات این اتفاقات به صورت آتش زیر خاکستر باقی خواهد ماند و در آینده نزدیک با بروز حادثه ای مشابه مجددا زبانه خواهد کشید. کنترل کامل این بحران از سمت کودتاچیان باید به عنوان زنگ خطری به نشانه پایداری بیش از حد انتظار جبهه کودتاچیان و نیاز به حرکتهای منسجم تر از طرف جنبش، در نظر گرفته شود.

- این مساله در زمان کوتاه حل نشود و طرفین به درگیری ادامه دهند. با توجه به وجود جنبش آزادیخواهی مردم، احتمال بروز چنین حالتی بسیار کم است و جناح کودتا برای از دست ندادن کامل قدرت مجبور است که بحرانهای داخلی را به سرعت به نقطه پایدار برساند. با وجود این، در صورت بروز چنین حالتی، با توجه به خصوصیات جناحها، طرفین به جنگ شدید و بی قاعده ای کشیده خواهند شد که در آن اصول سیاسی، اخلاقی، و اجتماعی هیچ جایگاهی نخواهد داشت. افشاگری، تخریب شخصیت، کارشکنی، گرو کشی و حتی حذف فیزیکی از شگردهای هر دو جناح جبهه کودتاست که در وضعیت یاد شده انها را به کار خواهند برد.

باید توجه داشت که این شکاف ایجاد شده در درون جبهه کودتاچیان با ریزش بهمنی نیروهای طرفدار کودتا که از مدتی پیش آغاز شده است، متفاوت است. این شکاف هنوز در درون اردوگاه کودتاچیان قرار دارد و دخالت فعال و حساب نشده هواداران جنبش آزادیخواهی می تواند به ترمیم آن و اتحاد دوباره نیروهای کودتاچی منجر شود. تمرکز نیرو بر خواسته های اصلی جنبش و ایفای نقش کاتالیزور درعمیقتر شدن شکاف بوجود آمده (مانند آنچه هاشمی سعی در ایجاد آن دارد) باید از طرف طرفداران جنبش انجام پذیرد.

...ادامه مطلب

Wednesday, July 22, 2009

انتصاب و عزل مشائی؛ تحلیلی بر سناریوهای ممکن

چند روزی به دلیل سفر به اینترنت دسترسی نداشتم. در کوران اخبار مربوط به نماز جمعه 26 تیرماه و در استقبال سرد مردم مشهد، اسفندیار رحیم مشائی، رئیس سازمان گردشگری و جهانگردی، از طرف احمدی نژاد به سمت معاون اولی ریاست جمهور برگزیده شد. این خبر در هفته جاری موازی با پینگ پنگ لفظی رهبری و هاشمی، در کانون توجه قرار گرفت. در این پست به بررسی دلایل ممکن برای این انتصاب در سه گروه کلی اشتباه در تصمیم گیری، جنگ زرگری و یکدست سازی حاکمیت، خواهم پرداخت.

تصمیم گیری اشتباه
معروف است که دیکتاتورها در لحظاتی تصمیمات اشتباهی می گیرند که بعدها با بررسی امر، هیچ تفسیر و توجیهی برای این تصمیم نمی توان یافت. از دید ناظر بیرونی، با توجه به سابقه موضع گیری سران جناح راست در رابطه با عملکرد مشائی، مخالفت شدید از سوی این گروه قابل پیش بینی بود. پا فشاری احمدی نژاد و استفاده از ادبیات تحقیر آمیز در مورد مخالفان این انتصاب از سوی هاشمی ثمره، واکنشها را تندتر و به ایجاد شکافی در حلقه کودتاچیان منجر شد. در اوضاع بحرانی فعلی، ایجاد یک جبهه جدید برای جنگ با هم پیمانان و طرفداران را شاید بتوان به حساب یک تصمیم اشتباه و شاید سرنوشت ساز گذاشت. از این دیدگاه، احمدی نژاد یا به دلیل عدم اعتماد به دیگران و یا به دلیل مدیریتی غیر علمی و هیاتی خود، با تحلیل غلط اوضاع، مرتکب چنین اشتباهی شده است. در این شرایط ورود آشکار به این صحنه از طرف طرفداران جنبش باعث متحد شدن مجدد نیروهای حامی کودتا می شود. شاید بهتر باشد که با فعال نگهداشتن موضوع از راه طنز، در مواقع مناسب و با ضربات حساب شده، به افزایش شکاف ایجاد شده در درون نیروهای حامی کودتا کمک کرد.

جنگ زرگری
می توان اینطور تصور کرد که این انتصاب بر اساس یک سناریوی از پیش تعریف شده و مورد توافق سران جناح راست، انجام شده است. ولی سوال اینجاست که در این حالت اهداف این سناریو چه بوده است؟
1- تحت الشعاع قرار دادن نماز جمعه 26 تیر ماه
سخنان هاشمی و حضور گسترده مردم در مراسم نماز جمعه، مهمترین اتفاق هفته گذشته بود. سفر احمدی نژاد به مشهد با وجود تلاشهای بسیاری که از طرف رسانه ها انجام شد، نتوانست موج خبری ایجاد کند و به سرعت به فراموشی سپرده شد. با توجه به دست خالی کودتاچیان برای تولید خبر در این هفته، ترس از هدایت رسانه ای طرفداران جنبش آزادیخواهی، به خصوص با توجه به پیش بینی که از نتایج موفقیت آمیز مراسم نماز جمعه می شد، کودتاچیان را برآن داشت که یک موضوع داغ خبری را برای خود در این هفته رزرو کنند. درحال حاضر خبرهای مربوط به مشائی و خبرهای مربوط به خط و نشان کشیدنهای رهبری و هاشمی برای یکدیگر، حجم تولید خبر را تقسیم کرده اند و مانور جناح اصلاح طلبان بر موضوع رفراندوم را کاملا تحت الشعاع قرار داده اند. این فضای رسانه ای برای کند کردن نرخ ریزش نیروهای طرفدار کودتا، بسیار حیاتی بود چون تسخیر اخبار با حضور گسترده در نماز جمعه، قدرتنمایی هاشمی، و تولید خبر از طرف خاتمی و موسوی می توانست ضربه ای کاری به جناح کودتا باشد.

2- منحرف ساختن سر پیکان جنبش از کل نظام و رهبری به دولت و احمدی نژاد
در روز 23 خرداد ماه 1388، رهبری عملا سرنوشت خود را به دولت کودتا گره زد. اگر فرض کنیم که کودتاچیان خود را در وضعیت باخت قطعی می بینند، یک راه نه چندان مطمئن برای بیرون رفتن از این وضعیت، مصالحه و قربانی کردن احمدی نژاد در ظاهر است. با پافشاری احمدی نژاد بر انتصاب خود و مانور بسیار دقیقی از طرف جناح راست، طیف کندروی جنبش آزادیخواهی که حفظ نظام را ارجح می داند، فشار خود را از کل نظام و رهبری، همسو با اصولگرایان به دولت منتقل می کند. در صورت وقوع چنین وضعیتی، علاوه بر کاهش فشار از رهبری، شاهد شکاف در جنبش آزادیخواهی نیز خواهیم بود. لازم به ذکر است که تاکتیک حفظ نظام و حمله به دولت، برای ایجاد شکاف و ریزش در نیروهای طرفدار کودتا بسیار لازم است اما اگر این تاکتیک خود به استراتژی بخشی از جنبش تبدیل شود، نتیجه معکوس داده و باعث ایجاد شکاف در جنبش خواهد شد.

3- موقتی بودن انتصاب مشائی و زمینه سازی برای معرفی جانشینی که به خودی خود مقبول نیست
احمدی نژاد در سناریویی مشابه برای وزارت رساندن صادق محصولی، با قربانی کردن علی کردان و سپس دلجویی از او با انتصاب در یک پست مناسب، به هدف خود رسید. محصولی، یارغار سپاهی و میلیاردر احمدی نژاد که پرونده های متعدد فساد مالی او امکان به وزارت رسیدنش در حالت عادی را از بین برده بود، پس از استیضاح جناجالی علی کردان و در حالی که مجلسیان و دیگر جناحها سرمست از این پیروزی بودند، با رایی حداقلی و مشکوک به وزارت کشور رسید تا بتواند عمده ترین نقش را در پیاده سازی کودتا گسترده ایفا کند. برای تحقق این سناریو، مانند مورد علی کردان، احمدی نژاد بر انتخاب خود پافشاری می کند، به هیچ توصیه ای گوش نمی دهد و کاملا خود را تاثیر ناپذیر از انتقادات نشان خواهد داد. سپس با استعفای اجباری یا پس از جلسه رای اعتمادی پر تنش، از مشایی دست کشیده و انتخاب اصلی خود را به مجلس خواهد فرستاد. به نظر من اگر این سناریو در پیش باشد، هاشمی ثمره که پست من درآوردی دستیار ارشدی او واکنشهای انتقادی را به همراه داشته، می تواند هدف اصلی احمدی نژاد باشد.

4- پاتک به تحریم جلسات رای اعتماد
با توجه به تهدید نمایندگان فراکسیون اقلیت به تحریم جلسات رای اعتماد، انتصاب مشائی و پس از آن معرفی افراد بسیار ضعیف برای وزارت به دلایل مختلف نمایندگان را به صحن مجلس خواهد آورد؛ نمایندگان جناح راست برای راه نیافتن افراد ضعیف به دولت و فراکسیون اقلیت برای قطعیت بخشیدن به رای عدم اعتماد. البته با توجه به اینکه معاون اول رئیس جمهور نیازی به رای اعتماد مجلس ندارد، اگر دولت هدف پاتک به تحریم را داشته باشد که بسیار فرض دور از انتظاری است، انتصاب مشائی تنها یک محرک و کاتالیزور قوی برای این پاتک است که به نظر من، در مقابل هزینه انجام شده، معقول به نظر نمی رسد.

5- ترمیم چهره نقد ناپذیر دولت و عدالت زیر سوال رفته رهبری
دوست عزیزی این سناریو را با قلمی شیوا تحت عنوان [عزل مشائی، پرده ای دیگر از دولت مردم فریب] بررسی کرده است. به صورت خلاصه، دولت برای ترمیم چهره خود سر و نقد ناپذیر خود، حرکتی را انجام داده و سپس با قبول نظرات مخالفان (از درون طرفداران کودتا)، به عقب نشینی پیروزمندانه ای می دهد. با اینکار طرفدارانی که خود را از حلقه اصلی بیرون و از دستیابی به غنائم کودتا خود را محروم می بینند، مجددا به موضع مناسب برگردانده می شوند. در صورتیکه در این عقب نشینی، رهبری هم نقش مشخصی را ایفا کند، مثلا طی یک سخنرانی، آنگاه ناعادل بودن رهبر و حمایت بی چون و چرای او را از دولت کودتا زیر سوال خواهد رفت وبه این ترتیب رهبری برای خود تا حدودی در برابر نیروهای در حال ریزش داخل حلقه کودتا ایجاد کاریزما و مشروعیت خواهد کرد. برای تکمیل این سناریو به عقب نشینی مودبانه احمدی نژاد، تاکید بر مردمی بودن و فراگیر بودن دولت او و حرکت پدرانه رهبری در حل این معضل نیاز است.

یکدست سازی حاکمیت
امکان دیگری را که می توان تصور کرد، ادامه سیاست یکدست سازی حاکمیت است. از این منظر، کودتاچیان برای اجرای یک سرکوب شدید و خونین، نیاز به پاکسازی اردوگاه خود دارند. به یاد داشته باشیم که قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367، انتقادهای گسترده ای را در داخل بدنه نظام بوجود آورد. با سرکوب این انتقادات و در راس آن عزل آیت الله منتظری، زمینه ای مساعد برای پذیرش رهبری آیت الله خامنه ای فراهم شد. اگر در آینده نزدیک، احمدی نژاد بر این انتصاب خود پافشاری کند، ادبیات تحقیر امیز خود را ادامه دهد، مخالفتهای درون جناح راست ادامه یابد و رهبری حرکت محکم و مشخصی در مخالفت با این انتصاب انجام ندهد، می توان گفت که این فرضیه به حقیقت نزدیک بوده است.

به این ترتیب، به نظر می رسد که یک حرکت مناسب از طرف جنبش، بی اعتنایی ظاهری به خبرهای مربوط به مشائی و تداوم کشمکش درونی جناح حامی کودتا از طریق به طنز کشیدن موضوع می توان باشد. تاکید مکرر و آگاه سازی وسیع مردم از خواسته های اصلی جنبش مانند آزادی زندانیان، ساقط ساختن دولت کودتا، محاکمه قاتلین، کودتاچیان و حامیان آنها، و ایجاد رسانه های مستقل و آزاد امری بسیار حیاتی است


...ادامه مطلب

Sunday, July 19, 2009

تحلیلی بر کودتای 22 خرداد – بخش سوم

در دو قسمت قبلی تحلیل کودتای 22 خرداد [1 و 2] به سوالهای اساسی مطرح در این بحث اشاره کردیم و در بررسی بازیگران اصلی این حادثه به تحلیل نقش دولتهای خارجی، ساز و کار مبارزاتی احزاب و تاثیر افکار عمومی سخن گفتیم و تعامل رسانه ها و ستارگان را به عنوان یک هدف مناسب برای جهت دهی به افکار عمومی و در نتیجه تاثیر مناسب بر رفتار دولتهای خارجی معرفی کردیم. با وجود اینکه چند مورد مهم دیگر از جمله "راهکارهای عملی درگیر کردن ستارگان و رسانه ها"، "روش برخورد با کشورهایی که نقش افکار عمومی و مبارزات حزبی در آنها چشمگیر نیست (مانند چین و ونزوئلا)" و "دامهایی که در تحریک دیگر دولتها به موضعگیری وجود دارد" نیاز به بررسی دارند، موضوع این پست را به نهادهای قدرت در حکومت ایران به عنوان یک سر اصلی این بحران اختصاص می دهم.

چکیده. بر خلاف حکومت شاهنشاهی گذشته و بسیاری از رژیمهای دیکتاتوری که یک فرد مشخص مبدا دیکتاتوری شناخته می شود، رژیم حاکم بر ایران فاقد چنین ویژگی است. حکومت فعلی از تعامل چندین نهاد قدرت با خواستگاههای متفاوت که به صورت پیچیده ای در هم تنیده اند تشکیل شده است. به صورت کلی این نهادها را می توان درسه گروه اصلی اقتصادی، دینی و نظامی دسته بندی کرد. در این مقاله با معرفی ویژگیها و نقش هر یک از این نهادها به صورت خلاصه به بیان جایگاه هر یک در تحولات اخیر خواهیم پرداخت و پدیده ای به نام سپاه و حرکت خزنده آن را به عنوان مجری اصلی طرح کودتای اخیر بررسی خواهیم کرد.

نهادهای اقتصادی
بنگاههای اقتصادی ایران هنوز به صورت سنتی و غیرمدرن اداره می شوند. یکی از مهمترین بنگاههای اقتصادی که نبض اقتصادی هر کشور را در درست می گیرد بانکها هستند که متاسفانه در کشور ما از ابتدای شکل گیری، بسیار ضعیف و غیر مستقل اداره شده اند. به صورت تاریخی بازار یکی از نقاط مهم تمرکز اقتصاد در ایران بوده است و سیاستهای اقتصادی دولتها در صد سال گذشته کاملا متاثر از اراده بازار شکل گرفته است. با دقت در ساختار بازار در می یابیم که بازار فاقد یک سیستم مرکزی تصمیم گیری است. در واقع هر کنترل و تصمیم گیری های کلان صنف را عده ای معدود انجام می دهند. هر یک از این افراد نقشی مشابه با نقش پدر خوانده در سیستم مافیا بر عهده دارد. سیاستهای کلان بازار از تعامل پدر خوانده های اصناف شکل می گیرد. این تعامل در سالیان دراز به تعادلی نسبی در تقسیم قدرت منجر شده است و همه بر اساس اصولی کلی در قلمرو خود مشغول فعالیت هستند. علاوه بر اصول سنتی تعامل که عدول از آنها با واکنش شدید جمعی روبرو خواهد شد، پدر خوانده ها از طریق ابزار ازدواج، ضمانتهای اجرایی و پایبندی بر اصول را تداوم می بخشند. توزیع شدن قدرت و گره خوردن منافع جمعی با منافع فردی، یک پیکر یکپارچه را از بازار ساخته است. از دیگر ویژگیهای حاکم بر بازار می توان به تاکید مفرط بر سنتها، اینرسی بالا برای تغییر و پذیرش مدرنیته اشاره کرد.

نهادهای دینی
دین از دیرباز به منظور حفظ امینت اجتماعی و اخلاقی جامعه به کار گرفته شده است. به مرور با شکل گیری نهادهای تخصصی، کاربرد دین و به مرور به محلات یا حتی افراد محدود شده بود. در تاریخ معاصر ایران و پیش از انقلاب 1357، طلبه ها و حجه الاسلامها به عنوان بازوان این نهاد، جایگاه بالایی از لحاظ اجتماعی و مالی نداشتند و فقط برخی آیات عظام قدرت سیاسی، اجتماعی و مالی خود را حفظ کرده بودند. مانند بازار، حوزه هم از یک ساختار توزیع شده قدرت استفاده می کند. آیات عظام به شکل پدرخوانده، دارای قلمرو، منابع مالی و نیروهای اجرایی هستند. اصول تعاملی سفت و سخت، استفاده از ازدواجهای داخلی برای تحکیم روابط، سنت گرایی و مقاومت در مقابل تغییر و مدرنیته از دیگر مشابهت های ساز و کار حوزه و بازار هستند.

نهادهای نظامی
در یک جامعه سالم، نهادهای نظامی مسئول حفظ امنیت داخلی شهروندان و استقلال ارضی کشور هستند. نظامیان در چنین جوامعی وفادار به قانون اساسی و ملت هستند و لاغیر. گردش مالی بسیار بالا، قدرت سرکوب ناشی از داشتن اسلحه و محرمانگی و امنیتی بودن بسیاری از فعالیتهای مرتبط با این نهادها، آنها را در معرض فساد قرار می دهد. در این بین برای جلوگیری از فساد نظامیان و کنترل قدرت آنها در امور داخلی، نهادهای نظارتی مستقل و قدرتمندی ایجاد می شوند. ولی زمانی که تعهد و وفاداری نهادهای نظامی به موضوعی جز ملت و قانون مربوط شود و دستگاههای نظارتی کارایی خود را در رابطه با این نهاد از دست بدهند، آن وقت نهادهای نظامی به اژدهایی سرکش تبدیل می شوند.
متاسفانه در کشور ما نهادهای نظامی به چنین فسادی آلوده شده اند. لازم به ذکر است که نویسنده از حضور بیشمار نظامیان سالم و فداکار اگاه است و منظور اصلی سیستم و ساز و کار حاکم بر نهادهای نظامی است. در گذشته، سیستم نظامی کشور شامل شهربانی، ژاندارمری و ارتش (با تعریف کار مشخص و حوزه عملیاتی مستقل از بقیه) بود. ولی پس از انقلاب سال 1357 این ساختار به مرور دچار تغییرات اساسی شد. در حال حاضر محدوده فعالیتها و اختیارات نهادهای نظامی برای عامه مردم (و به ظاهر برای خود آنها) مشخص نیست. گوناگونی سازمانها، وظایف موازی، همپوشانی محدوده فعالیتها تعیین اینکه دقیقا چه نهادی مسئول چه چیزی است را بسیار سخت و گاهی ناممکن می کند. روند این دگرگونی، نقاط عطف تاریخی موثر و نحوه نصب و حذف مهره ها از مسایل جالبی است که باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد اما به صورت خلاصه، یک حرکت برنامه ریزی شده و هوشمند از لحظه پیروزی انقلاب با هدف ایجاد یک ساختار نظامی وفادار به غیر از ملت و قانون شروع شد و در حال حاضر به شکل فعلی پدیدار شده است. نکته قابل توجه اینست که بر خلاف دو نهاد قبلی، نهادهای نظامی دارای ساختار سلسله مراتبی و روابط کاملا تعریف شده هستند. ولی در طی سالیان جنگ و پس از آن، نیروهایی موازی با ارتش (به خاص منظورسپاه و بسیج) ایجاد شدند که ساختار آنها تا حد زیادی از ساختار توزیع شده قدرت در حوزه و بازار الهام گرفته بود. فرماندهان و سرداران هر یک دارای قلمرو و نیروهای اجرایی شدند و به خصوص پس از جنگ سعی در تقسیم منافع کردند. اما یک تفاوت عمده سپاه با دو نهاد دیگر، سنتی نیودن و استقبال از تکنولوژی بود که راه ورود به محدوده های بکر را برای آنها هموار می کرد.

پس از تعریف کلی این سه نهاد تاثیرگذار به نقش هر یک در وقایع اخیر می پردازم. پس از پایان جنگ و فوت آیت الله خمینی، سه نهاد قدرت ذکر شده به مرور دچار دگردیسی شدند. سپاه و حوزه عملا وظایف اصلی خود را کنار نهادند و با استفاده از رانتها و امکاناتی که در اختیار داشتند شروع به ورود به قلمرو نهاد سوم یعنی بازار کردند. در ابتدا واکنش بازار به این حرکت به دلایلی مثبت بود. ساختار مشابه حوزه و بازار و همکاری آنها در انقلاب 1357، زمینه های تعاملی بسیاری را ایجاد کرده بود. از طرف دیگر، ده سال پس از انقلاب و با فروکش کردن بحرانهای اصلی، دولتهای هاشمی و خاتمی سعی در قانونمند کردن تعاملات و قدرت دادن به نهادهای قانونی کردند. در کنار اینها حضور نسل جدیدی که به تغییر و مدرنیته علاقمند بود، عملا باعث می شد که بازار به دنبال حامیان قدرتمند باشد. به این ترتیب در ابتدا، بازار با آغوشی باز به استقبال حوزه و سپاه رفت.
به مرور، حوزه و سپاه، بازار را بین خود تقسیم کردند و در حال حاضر از ساختار سنتی و قدرتمند بازار، چیزی جز یک پوسته باقی نمانده است. دو نهاد جدید از ساختارهای حاکم بر نظام سنتی توزیع کالا در ایران بی خبر بودند، از طرفی امکانات آنها از جمله بنادر غیر قانونی، معافیتهای گمرکی و مالیاتی، این دو نهاد را پس از مدتی به سمت واسطه گری در واردات کشانید. اینکار هم سود بیشتری داشت و هم انها را از درگیر شدن با ساختارهای سنتی تولید و توزیع در داخل دور می کرد. تولید کنندگان داخلی که بخش عمده ای از تراکنشهای مالی بازار در رابطه با محصولات آنها بود به مرور نابود شدند و بازار با ضیعف شدن این بخش و عدم توانایی در رقابت با واردکنندگان حوزوی و سپاهی عملا به واسطه درجه دوم تبدیل گشت. نکته قابل توجه اینست که بازار پیش از آنکه بفهمد، بلعیده شد. این امر می تواند دو دلیل داشته باشد: اول اینکه یک ساختار توزیع شده که آهسته آهسته هضم می شود، قابلیت واکنش به موقع و هماهنگ را ندارد. در اینجا همان مثال معروف پختن قورباغه به ذهن می آید.دوم عدم دسترسی به رسانه و خبر رسانی مدرن بود که اطلاع رسانی سالم، سریع و تحلیل دقیق اوضاع را در داخل بازار غیر ممکن می کرد.
سپاه علاوه بر بازار سنتی، به دلیلی تفاوتی که در زمینه استقبال از تکنولوژی داشت، توانست به قلمروهای دیگری مانند قراردادهای کلان نفتی و گازی، پروژه های بزرگ عمرانی و تکنولوژیکی پای بگذارد. در چهار سال دولت احمدی نژاد، سپاه اهرمهای سیاسی و امنیتی مهم را نیز در دست گرفت و عملا خود را اختاپوسوار در بسیاری از امور دخیل کرد. مجددا لازم به ذکر است که در این سلسله مقالات، کلمه سپاه به صورت خاص برای یک مافیای سیاسی-اقتصادی خاص استفاده می شود و بدنه سپاه پاسداران و فرماندهان شریفی که فرزندان همین خاک هستند را شامل نمی شود.
با انتخاب احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور در سال 1384، و به صورت واضحتر پس از کودتای 22 خرداد، حوزه هم مورد هجوم سپاه قرار گرفت؛ ابتدا به صورت غیر مستقیم و با اخته کردن این نهاد از طریق بی اعتار ساختن ان در جامعه و سپس با جذب برخی هسته ها در داخل حوزه. نویسنده سناریوهای مشکوکی مانند پرونده پالیزدار و حاج آقا گلستانی و موارد مشابه آنها در گذشته را بی ارتباط با چنین سیاستی نمی داند. ولی اینبار به دلیل نزدیکی به نهادهای امنیتی و در دست داشتن رسانه، حوزه واکنشهای سریعتر و شدیدتری را از خود نشان داد که آخرین آنها عدم پذیرش احمدی نژاد و به صورت خاص در نماز جمعه 26 تیرماه 1388 دیده شد.
در مجموع می توان نتیجه گرفت که طرفِ اصلی جنبش آزادی خواهانه مردم ایران در حال حاضر، مجموعه ای است که به صورت کلی می توان آن را سپاه نامگذاری کرد. این مجموعه بر خلاف ظاهر، به صورت مافیایی اداره می شود و تا کنون موفق شده است که بازار را کاملا ببلعد و تا حد زیادی حوزه را منفعل کند. با در دست داشتن روشهای سنتی و مدرن جهت دهی به افکار عمومی مانند ائمه جمعه و جماعت در سراسر کشور و برنامه سازی گسترده در رسانه ها، تسخیر مجلس و دولت، و داشتن تجهیزات نظامی، مجموعه سپاه خود را نیرویی غیر قابل شکست ارزیابی کرد و به کودتای 22 خرداد دست زد.
ولی در مقابل چنین پدیده ای چگونه باید مقاومت کرد. در حال حاضر، راهکارهای استفاده شده در انقلاب مشروطه و 1357 کارایی خود را از دست داده اند. اعتصاب بازار دور از ذهن است و حوزه هم تاثیرگذاری خود بر مردم را از دست داده است. در چنین شرایطی نیاز است تا دشمن جدید را بهتر و دقیقتر بشناسیم تا بتوانیم به نقاط ضعف او با راهکارهای موثر ضربه بزنیم. در پستهای آتی به امر خواهم پرداخت

...ادامه مطلب

Saturday, July 18, 2009

نماز جمعه این هفته؛ عبور از نقطه بحرانی ریزش

در هر حرکت اجتماعی، مدل گسترش رفتار یا عقیده در جامعه را می توان به دو حالت کلی دسته بندی کرد. در دسته اول، احتمال آنکه یک فرد به یک رفتار یا عقیده گرایش پیدا کند، متناسب با درصد افرادی از جامعه (یا اطرافیان آن فرد) است که به آن عقیده یا رفتار گرایش دارند. در این حالت هر چه یک عقیده فراگیرتر می شود به همان نسبت احتمال گرایش افرادی با عقاید دیگر به آن گروه بیشتر می شود. در دسته دوم وضعیت کمی متفاوت است. در بعضی شرایط زیاد شدن طرفداران یک عقیده تا یک نقطه بحرانی تغییری در احتمال گرایش طرفداران عقاید دیگر ایجاد نمی کند. اما به محض عبور از یک نقطه خاص، احتمال گرایش دیگران به صورت ناگهانی بالارفته و طرفداران دیگر عقاید بهمنوار به سمت دیگر ریزش می کنند.
در رابطه با جنبش آزادیخواهی مردم ایران، موج سبز تا حد زیادی از قانون اول پیروی می کرد. هر چه به انتخابات نزدیک می شدیم، افراد با توجه به نسبت عقاید اطرافیانشان به سمت جنبش کشیده می شدند. در اردوگاه مقابل نیز ریزش به صورت تدریجی انجام می شد. اما به عقیده من، ریزش طرفداران کودتا، بعد از 22 خرداد از مدل دوم پیروی می کند. زمانی که وزن جنبش آزادیخواهی به حد مشخصی برسد، بهمن ریزش از حامیان کودتا شروع خواهد شد و آنجاست که در مدت زمان کوتاهی جنبش به پیروزی خواهد رسید.
وزن یک جنبش به تعداد طرفداران در سطح عامه مردم و به قدرت فعالین طرفدار بستگی دارد. حکومت در اولین قدم خود و به صورت مستمر سعی در دستگیر و منفعل کردن چهره های سیاسی طرفدار جنبش نمود و با اینکار سعی می کرد که وزن ظاهری جنبش را در سطح طرفداران خود کم جلوه دهد. اتفاقاتی که در نماز جمعه 26 تیرماه افتاد، به دلایل مختلف از جمله حضور گسترده مردم، طولانی شدن مقاومت، اضافه شدن هاشمی به صورت علنی و فعال، تهدید هاشمی به جهت گیری علما و مجلس خبرگان و برخی دلایل دیگر، وزن زیادی را به جنبش آزادیخواهی ایران اضافه کرد. نظر شخصی نویسنده اینست که جنبش در این زمان نقطه بحرانی را رد کرده است و به زودی شاهد ریزش بهمنوار در سمت طرفداران کودتا به خواهیم بود.
باید توجه داشت که این ریزش در ابتدا به صورت پنهان صورت می گیرد (در واقع حکومت سعی در مخفی سازی آن می کند) که آثار آن از بهم ریختگی و بی روحیگی نیروهای طرفدار کودتا، اعمال حساب نشده و گافهای بیشمار، پرخاشگری، و تلاش برای روحبه سازی با روشهای ابتدایی و نخ نما شده (و نه به صورت سیستماتیک، برنامه ریزی شده و عمیق) در رسانه های مربوطه هویدا خواهد شد. پس از این مرحله کودتاچیان قدرت خود را برای پنهان سازی ریزش از دست خواهند داد و از آن نقطه پیروزی جنبش در کوتاهترین مدت دیده خواهد شد.

به امید آن روز

...ادامه مطلب

Monday, July 13, 2009

بایدها و نبایدهای مراسم نماز جمعه این هفته

باز هم با توجه به حساسیت موضوع ترجیح دادم که این پست را هم به موضوع نماز جمعه این هفته اختصاص بدهم. [نماز جمعه این هفته تهران به امامت هاشمی: رفتن یا نرفتن؛ مساله اینست]

چکیده. باید در نظر داشته باشیم که هدف اصلی ما، استفاده از مراسم نماز جمعه برای نمایش همبستگی و گستردگی جنبش سبز و تجدید قوای روحی خودمان است. پس با رجوع به خرد خود، هر عملی که در این راستا باشد را انجام می دهیم و از هر عملی که ما را از این هدف دور کند پرهیز می کنیم. هدف اصلی ریزش و تشکیک در طرفداران کودتا و جذب و همبستگی در طرفداران جنبش سبز می باشد.

نکته مهم. لغو یک طرح برنامه ریزی شده در آخرین لحظه بسیار معقول تر از تصمیم به برگزاری و برنامه ریزی در آخرین لحظه است. بنابراین بهتر است برای شرکت در مراسم نماز جمعه این هفته برنامه ریزی کنیم، امکان عدم برگزاری را با دلیل به مردم اطلاع رسانی کنیم و منتظر شرایط بمانیم.

آیا باید نماد سبز همراه داشته باشیم؟

همراه داشتن نماد سبز به دلایل زیادی در هر لحظه و مکان لازم است. اما توجه داشته باشیم که این نماد باید متناسب با هر اجتماع انتخاب شود. با احتمال زیاد نماز جمعه این هفته با بازرسی های گسترده ای مواحه خواهد شد. هدف این بازرسی ها، کاهش تعداد طرفداران جنبش و آشوبگر جلوه دادن آنها خواهد بود. مثلا برای حضور در نماز جمعه بادکنک سبز نماد هوشمندانه ای نیست چون از ورود دارنده آن ممانعت خواهد شد و حتی در صورت ورود هم با عنوان اختلال در نماز با آن برخورد خواهد شد. با توجه به تجربه شخصی خود، می توانیم نماد سبز را از موارد زیر انتخاب کنیم:
تسبیح با دانه درشت، پارچه ای که زیر مهر و روی سجاده پهن می شود، جزء سی ام قرآن که معمولا جلد آن سبز است، داشتن شعارهای کاملا عادی و معمول در نماز جمعه مانند "حی علی الصلاه" ولی بر روی مقوای سبز و بسیاری ایده های خلاقانه دیگر که کاملا با فضای مراسم همخوانی دارد و احتمال برخورد با آنها را بسیار کم است.

چه شعاری بدهیم؟

این مراسم به خودی خود، شعارهای سنتی دارد که تغییر ناگهانی آنها حداقل در شرایط کنونی بسیار سخت است. ولی می توانیم با تغییرات جزئی بار معنایی برخی از آنها را به سمت گرایشات جمع حاضر تغییر دهیم. به عنوان مثال می توانیم برای تکبیر از همان شعار الله اکبر ولی با دنباله لا اله الا الله که به نوعی تکفیر دیگر پرستی است، استفاده کنیم. صلوات هم از ذکرهای معمول و مناسب برای این مراسم است. در لحظه ورود هاشمی، "صلی علی محمد یار خمینی آمد" را می توان شعار داد. در اغلب موارد هم نیازی نیست خود را برای شعار دادن خسته کنیم!

دیگر نکات:

- حضور با اعضای خانواده، همسایه ها و همکاران و تبدیل مراسم به یک محیط پر انرژی.
- حرکت به سمت محل مراسم به صورت جمعی
- پرهیز از هر گونه درگیری و حرکت و شعار مشکوک
- بحث سالم و اطلاع رسانی در صورت امکان (موضوعات روز مانند مسلمان کشی در چین می تواند مفید باشد)
- تمیز نگه داشتن محیط و جمع آوری آشغالها مربوط به خود پس از مراسم تا از این نظر هم تمایز به چشم برسد
- بر خورد شاد و همراه با تساهل با حرکات نیروهای انتظامی



...ادامه مطلب

Sunday, July 12, 2009

نماز جمعه این هفته تهران به امامت هاشمی: رفتن یا نرفتن؛ مساله اینست

پیش از ادامه بحث تحلیل کودتای 22 خرداد، موضوع نماز جمعه این هفته (26 تیرماه 1387) به امامت هاشمی را مهمتر دیدم. به همین دلیل این پست را به این مساله اختصاص می دهم.

چکیده. از نظر من حضور سازمانیافته و برنامه ریزی شده مردم در این رویداد می تواند به نتایج مثبت منتهی شود. در واقع هر رویداد که حساسیت رسانه ای بالا داشته باشد، یک فرصت است که نباید آن را از دست داد.

در ابتدا به بررسی نتایجی که از عدم حضور در این برنامه حاصل می شود می پردازم.

1- در صورت عدم حضور مردم در نماز جمعه این هفته، به مشروعیت نظام لطمه ای وارد نخواهد شد. در هر صورت همیشه به اندازه جایگاه که هدف اصلی تلویزیون نیز هست، نمازگزار حاضر می شود.
2- در صورت حضور حداقلی مردم، هاشمی که به دنبال نگه داشتن خود در حلقه قدرت است، به صورت کامل از جنبش مردمی جدا می شود. قطع امید هاشمی از حمایت مردم در زمان انتخابات مجلس ششم به جنبش اصلاح طلبی ضربه سنگینی زد. به عقیده من در این زمان حساس ما باید با تمام قوا برای ریزش هر چه بیشتر نیروهای هوادار کودتا مشغول شویم و از هر امکانی که باعث ریزش نیروهای هوادار جنبش یا باعث جذب نیروهای میانه به جناح کودتا می شود جلوگیری کنیم.
3- یک فرصت برای نمایش قدرت مردم در سایه یک امنیت نسبی از دست می رود.

حال ببینیم حضور در این مراسم به چه دستاوردهای مثبتی منتهی می شود.

1- برای جلوگیری از خاموش شدن جنبش، حضور گسترده مردم به صورت مداوم بسیار حیاتی است. در مراسم نماز جمعه این هفته، دقیقا مانند انتخابات، همه می دانند که چه طیفی و طرفداران چه گروهی شرکت کرده اند. مردم با حضور در کنار هم یکبار دیگر قدرت خود را حس می کنند و می توانند با سیگنالهای روحیه دهنده مانند نشان دادن علامت پیروزی با انگشت به یکدیگر، روحیه جمعی را باز سازی کنند.
2- این مراسم را می توان با خانواده، همسایه ها، افراد محل به صورت دسته جمعی شرکت کرد و علاوه بر بوجود آمدن فضای بحث و تحلیل، یک تمرین عملی برای تجمعهای بعدی میسر می شود.
3- تعداد زیادی از طرفداران جنبش دارای اعتقادات عمیق سنتی و مذهبی هستند و نماز خواندن در کنار یاران همفکر و همرزم شور و انرژی دوباره ای را به این گروه تزریق خواهد کرد.
4- یک احتمال اینست که در صورتیکه حکومت مطمئن شود که طرفداران جنبش به صورت گسترده شرکت خواهند کرد، نیروهای طرفدار خود را بسیج کند. این فرصت خوبیست تا به آنها نشان داده شود که طرفداران جنبش مسلمان و برادر انها هستند. از طرفی حکومت مجبور به توجیه نیروهای خود برای نماز خواند در پشت سر هاشمی خواهد شد.
5- فرصت ایده آلی برای اطلاع رسانی و تنظیم برنامه بعدی جنبش بوجود می آید.

و چه دامهایی در صورت حضور وسیع می تواند برای جنبش گسترده شود:

1- حضور ما و نماز خواندن در پشت سر هاشمی ممکن است امکان تبلیغات بر اساس تنفر از هاشمی را به جناح مقابل بدهد. به نظر من این موضوع حاکثر چیزی است که به دست جناح مقابل خواهد آمد که شاید بتوان آن را نیز خنثی کرد. البته هاشمی قبلا هم امام جمعه بوده است و خیلی از هواداران کودتا پشت سر او نماز خوانده اند و این حربه زیاد قابلیت مانور ندارد. از طرفی اگر حکومت تصمیم بگیرد که از حضور حداکثری نیروهای خود در این مراسم بهره بگیرد، همانطر که گفته شد، باید پیه نماز خواندن پشت سر هاشمی و توجیه آن برای هواداران خود را به تن بمالد.
2- در صورت حضور موسوی و کروبی، صحبتهای هاشمی حول محور اتحاد و کوتاه آمدن از حق خود برای وحدت ملی ایراد شود و به نوعی موسوی و کروبی را در عمل انجام شده قرار دهد و آنها را مجبور به رد دوباره این پیشنهاد کند. این حربه را می توان با بیانیه هایی با موضوعیت پاسداری از حق مردم، پیش از روز جمعه خنثی نمود. البته ممکن است هاشمی در طول هفته سیگنالهایی در رابطه با موضع گیری احتمالی خود بروز دهد که در صورت ظاهر شدن هاشمی در رسانه ها باید با دقت بررسی شود.
3- حکومت در زمان بنی صدر، تجربه به آشوب کشیدن مراسم نماز جمعه تهران در صورت حضور طیف مخالف خود را دارد. گرچه این تجربیات همگی به شکست انجامیده است اما ممکن است اینبار با برنامه ای متفاودت بخواهند تجربه به آشوب کشیدن نماز جمعه را تکرار کنند. این عمل جامعه را که به ظاهر آرامتر شده است مجددا به شرایط بحرانی خواهد کشید. توجیه اغتشاش در مراسم نماز جمعه و هزینه های بعدی آن، احتمال اتخاذ چنین رویکردی از طرف حکومت را بسیار کم می کند اما باید این گزینه به دقت تحلیل شود. مردم باید کاملا توجیه شوند که به هیچ عنوان از حرکتها و شعارهای مشکوک پیروی نکنند.

در مجموع آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که حضور گسترده ولی بر اساس آگاهی و برنامه می تواند به دستاوردهای مثبتی برای جنبش آزادی خواهی ایران بیانجامد.

در همین زمینه: برنامه ریزی و هماهنگی برای نماز جمعه آینده

...ادامه مطلب

Saturday, July 11, 2009

"The media's the most powerful entity on earth. They have the power to make the innocent guilty and to make the guilty innocent, and that's power. Because they control the minds of the masses." (Malcolm X)

. ...ادامه مطلب

تحلیلی بر کودتای 22 خرداد – بخش دوم

چکیده. این پست به بررسی اجمالی نقش دولتهای خارجی و تاثیر افکار عمومی در جهت گیری سیاسی دولتها اختصاص دارد. سیاستمدارن در جنگ بر سر تصاحب یا حفظ قدرت از حساسیتهای موجود در افکار عمومی بهره می برند و مانورهای سیاسی خود را بر این اساس طرح ریزی می کنند. در چنین فضایی جهت گیری افکار عمومی در جهت منافع ملت ایران و در خلاف جهت منافع کودتاچیان می تواند به یک "فشار سالم" خارجی بر کودتاچیان تبدیل شود. برای جهت دهی به افکار عمومی، رسانه ها به عنوان ابزار اصلی معرفی می شوند که در تعامل با ستارگان ورزشی و هنری در یک بازی برد-برد به تولید خبرهای پر مخاطب مشغولند. در این بین برای خبر سازی موثر، مداوم و همزمان اجتناب ازآفت روزمرگی، "خبرسازی ستارگان پیرامون موضوع کودتای ایران" می تواند به عنوان یک راهکار مناسب در نظر گرفته شود.

در قسمت اول تحلیل کودتای 22 خرداد گفته شد که پاسخ به سه سوال اصلی باید بررسی شود. برای تحلیل سوالهای اول و دوم نیاز است که سوال سوم پاسخ داده شود: "بازیگران اصلی و ابزارهای اصلی آنها چیست؟". در این پست تحلیلِ پاسخِ این سوال را آغاز می کنم.

همانطور که در قسمت اول گفته شد، دولتهای خارجی یکی از بازیگران اصلی این صحنه هستند. سیاستمداران در دنیای واقعی، غالبا متخصصینی هستند که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن آموزش دیده اند. پس می توان گفت که هدف اصلی احزاب سیاسی و سیاستمداران رسیدن به قدرت یا حفظ آن است. برای حزب یا سیاستمداری که قدرت را در دست دارد (حزب حاکم) اولین هدف حفظ موقعیت است و برای احزاب رقیب تضعیف و پایین کشیدن حزب حاکم هدف اصلی می باشد. برای این امر در اغلب کشورهای دنیا جذب افکار عمومی نقش اصلی را در این مبارزه بازی می کند.

در این بین چیزی که در درجه پایین اهمیت قرار دارد منافع کشورها و ملتهای دیگر است. در واقع قانون جنگلی که در حال حاضر بر دنیا حاکم است ایجاب می کند که اگر کشوری بتواند با حفظ افکار عمومی خود، منافع ملت دیگری را تصاحب کند، اینکار برای سیاستمداران آن کشور پیروزی بزرگی محسوب خواهد شد. در وضعیت فعلیِ کشور ما، دولت در سیاست خارجی دست پایین را دارد. یعنی به دلیل اتفاقات پیش آمده، نقاط ضعف و آسیب پذیر زیادی دارد که در تعامل با دیگر دولتها، در صورتیکه از این نقاط مورد فشار قرارگیرد، باید راضی به دادن امتیاز شود. در واقع موقعیت کنونی سیاست خارجی کشور ما وضعیتی ایده آل برای بوجود آمدن یک ارتباط سود آور کاملا یکطرفه و شبه استعماری برای دیگر کشورها است.

به عنوان مثال حکومت ایران که همواره خود را مدافع حقوق مسلمانان جهان معرفی کرده است (یکی از مواضع حکومت که با یکسری از منافع آن گره خورده است) در مقابل قتل عام مردم مسلمان چچن توسط ارتش روسیه یا قتل عام مسلمانان ایغور در چین هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. در واقع به عنوان مثال عدم حمایت از مسلمانان چین امتیازی است که دولت کودتا باید به دلیل حمایت ضمنی دولت چین به آنها اعطا کند و این مسلما تنها یکی از امتیازات اهدایی (مانند قراردادهای ارزان نفتی یا واردات کالا) است که به دلیل مشخصات رسانه ای آن به سطح جامعه رسیده است.

وضعیت دولتهای دیگر نیز مشابه خواهد بود. روسیه پس از آنکه افغانستان، پاکستان، ترکیه، آذربایجان، عراق و دیگر کشورهای عربی منطقه را تحت نفوذ آمریکا دیده است، حاضر نخواهد بود که آخرین و مهمترین پایگاه در خاورمیانه را نیز به آمریکا تقدیم کند. از این رو با توجه به وضعیت بحرانی دولت کودتا، نقشه نفوذ و سیطره کامل بر ایران را در پیش گرفته است. نشانه هایی دال بر وقوع چنین حادثه ای به صورت جسته و گریخته در بیانیه ها و از زبان سیاستمداران مختلف داخلی و خارجی شنیده می شود. [در این رابطه می توانید به "حضور در سیاست جهانی با کدام اصول؟" نوشته عباس عبدی مراجعه نمایید.]

آمریکا، اروپا و خاور دور هم به خودی خود ارزشی برای آزادی ملت ایران قایل نیستند. گرچه این نقطه ضعف را برای فشار آوردن در جهت کسب منافع خود در نظر می گیرند، اما مطمئنا از آن به عنوان کالایی قابل معامله در تعامل خود با ایران استفاده خواهند کرد. به عنوان مثال ممکن است پوشش رسانه ای خود از جنبش آزادی خواهی مردم ایران را در ازای تضمین ایران بر توقف برنامه هسته ای قطع نمایند.

اگر بخواهیم واقع بین باشیم و بر اساس واقعیت موجود در سیاستهای جهانی برای موفقیت جنبش آزادی خواهی ایران برنامه ریزی کنیم، باید این تصورکه دولتها، احزاب سیاسی و سیاستمداران خارجی به خودی خود و با خلوص نیت برای آزادی ما تلاش خواهند کرد را کنار بگذاریم.

تا اینجا خبرها اصلا خوب نبود ولی مقصود من از نوشتن این متن تبلیغ به تسلیم یا محدود کردن جنبش به ایرانیان نیست بلکه می خواهم بگویم با رفتار انفعالی و بدون شناخت از رفتارهای تعاملی سیاست در سطح کلان حمایت و حرکت مطلوب از طرف کشورهای خارجی صورت نخواهد گرفت. ولی ما می توانیم با حرکتهای سنجیده و فشار بر نقاط ضعف دولتها و سیاستمداران خارجی، آنها را در جهت مطلوب خود به حرکت وادار کنیم و در واقع امتیازخواهی آنها را به یک "فشار سالم" و مفید برای جنبش مردم ایران تبدیل کنیم. اما چگونه؟

همانطور که در ابتدای این تحلیل گفته شد، احزابی که در قدرت هستند در رقابت با احزاب رقیب خود، باید جایگاه خود در قدرت را حفظ کنند. اگر عملکرد حزب حاکم در رویارویی با مساله جنبش آزادی خواهی ایرانیان، بهانه ای به دست احزاب رقیب بدهد، احزاب رقیب به سرعت از این بهانه برای کوبیدن حزب حاکم و جذب افکار عمومی به سوی خود سود خواهند برد. به عنوان مثال سیاست محافظه کارانه اوباما در روزهای اول بعد از کودتا، فضا را برای یک حمله سریع از طرف جان مک کین و حزب جمهوری خواه باز کرد. این موضع گیری سریع و نسبتا محکم از طرف حزب جمهوری خواه می تواند یکی از دلایل اصلی موضعگیری های مشخص تر و قوی تر بعدی اوباما در جهت منافع مردم ایران در نظر گرفته شود.

لازم به ذکر است که موضعگیری حزب رقیب کاملا به تاثیرپذیری افکار عمومی بستگی دارد. در واقع هر چه افکار عمومی در موضوع کودتای ایران بیشتر درگیر و حساس باشد، احزاب سیاسی برای بهره بردن از این حساسیت، حرکتهای منسجم تری خواهند داشت.

پس تا اینجا نتیجه می گیریم که برای به حرکت در آوردن دولتهای خارجی در قبال مساله کودتا، باید "عدم موضعگیری در جهت منافع مردم ایران" تبدیل به یک نقطه ضعف شود تا امکانی برای حمله احزاب و سیاستمداران رقیب ایجاد شود. برای این منظور موضوع کودتای ایران و جنبش آزادی خواهانه مردم ایران باید به موضوعی مهم و حساسیت برانگیز در افکار عمومی جامعه تبدیل شود تا احزاب رقیب با تکیه بر پتانسیل روانی جامعه و با استفاده از موضوع کودتای ایران، حزب حاکم را به چالش بکشند. این چالش حزب حاکم را وادار به عکس العملی متناسب با شدت ضربه وارد شده خواهد کرد. پس هر چه شدت ضربه و اثر آن بر افکار داخلی یک کشور بیشتر باشد، عکس العمل دولت حاکم نیز قویتر خواهد بود. در نتیجه کافیست تا اولا افکار عمومی در داخل یک کشور در قبال مساله کودتا حساس شود و ثانیا در جهت منافع "ما" جهت داده شود تا بر اساس آن کشمکش بر سر تصاحب قدرت بین احزاب، دولت حاکم را به پاسخگویی از طریق یک واکنش مناسب وادار کند. ولی جهت دهی افکار عمومی کار بسیار سختی است که خود یکی از دغدغه های اصلی هر حکومتی می باشد. ایرانیان خارج از کشور می توانند در این جهت دهی نقش اصلی را ایفا کنند اما این امر با صحبت تک به تک، میتینگهای دانشگاهی، ارسال پست الکترونیک یا پخش شبنامه میسر نخواهد بود.

خوشبختانه و یا متاسفانه ابزار جهت دهی به افکار عمومی قبلا اختراع شده است: رسانه ها. رادیو، تلویزیون، اینترنت و روزنامه ها "ابزارهای جهت دهی به افکار عمومی" هستند. برای آنکه موضوع کودتای ایران به رسانه ها کشیده شود باید سازو کار رسانه ها را یادگرفت. برای این منظور باید به صورت مداوم خبر ساز بود ولی نه به صورتیکه مساله روزمره شود. به تجربه خودمان در رابطه با فلسطین توجه کنیم. اخبار هر روزه ولی با موضوع تکراری (و البته به همراه دیگر مسایل روانی و اجتماعی)، باعث شده با وجود دردناک بودن اخبار مردم ایران هیچ تاثیری از اخبار فلسطین نگیرند و عملا در مقابل اتفاقات شدیدتر مانند مساله اخیر غزه بی تفاوتی و اینرسی خیلی زیادی را در جامعه ایران شاهد باشیم. پس نباید تجربه خبر رسانی در مورد فلسطین را در مورد خودمان تکرار کنیم. در کنار تظاهرات، امضای تومار، سخنرانی، و صدور بیانیه که راهکارهای کلاسیک هستند باید به دنبال راه های خلاقانه موثرتری نیز باشیم. [تومار سبز را می توان به عنوان یک نمونه از چنین ایده هایی در نظر گرفت]

راهکارهای کلاسیک ذکر شده همگی از یک مشکل عمده رنج می برند: توقف در سطح خبر. به این معنی که وقتی تظاهراتی در یک کشور خارجی انجام می گیرد، خبر این اتفاق در حد یک خبر باقی مانده و نهایتا تا پایان روز و به صورت همان یک خبر در رسانه ها زنده خواهد ماند. ولی آن چیزی که ما لازم داریم یک حرکت است که علاوه بر ایجاد خبر باعث ایجاد یک موج خبری و تحلیلی پیرامون خود بشود. مثلا راه پیمایی 25 خرداد در ایران یک خبر قوی بود که در حد یک خبر باقی نماند و صدها برنامه تحلیلی و اخبار جانبی را رد سطح رسانه ها ایجاد کرد.

ایرانیان خارج از کشور باید به دنبال ایجاد خبرهایی از این جنس باشند. ولی چطور؟

رسانه ها معمولا به دنبال خبرهای داغ برای جذب و سپس حفظ مخاطب هستند و درآمد آنها به حجم مخاطبین آن وابسته است. به همین دلیل در کنار رسانه ها و در ارتباط تنگاتنگ با آنها ستارگان قرار دارند. ستارگان هنر و ورزش برای ستاره بودن به خبرسازی مداوم در رابطه با خود نیاز دارند و این اتفاقا همان چیزی است که رسانه ها به دنبال ان هستند یعنی خبرهایی که مخاطبین زیادی دارند. یک ستاره باید بلد باشد که به صورت مداوم در رابطه با خود خبر تولید کند و هما حال هیچگاه به روطه تکراری بودن و دلزده گی مخاطب دچار نشود. گاهی مسایل پیش پا افتاده ای مانند ازدواج و طلاق یک ستاره مدتها در صدر خبرها باقی می ماند و محصولات رسانه ای بسیاری را تولید می کند. گاهی یک خبر مرتبط با یک ستاره حتی مهمترین خبرهای سیاسی را تحت الشعاع قرار می دهند. به عنوان مثال خبر مرگ مایکل جکسون را به خاطر بیاورید که چگونه به سرعت خبرهای مرتبط به ایران را از سرفصل خبرهای رسانه ها خارج کرد.

در اینجا می خواهم یک لحظه شما را به یک فضای فانتزی ببرم. فکر می کنید اگر آنجلینا جولی بر روی فرش قرمز دستبند سبز ببندد یا دیوید بکهام بعد از گل زنی پیراهنش را بالا بزند و روی تیشرت زیر آن عکس ندا را به دوربین نشان دهد، برای چند روز رسانه ها و افکار عمومی خوراک خواهند داشت؟ تصور کنید هر هفته چند ستاره در رابطه با موضوع ایران برای خود (و به تبع در جهت منافع ما) خبر سازی کنند. حال از فضای فانتزی بیرون بیاییم و از خود بپرسیم که تا چه حد امکان تحقق این فضای فانتزی برای ما مقدور است.

در این میان موضوعات مرتبط زیادی از جمله "راهکارهای عملی درگیر کردن ستارگان"، "روش برخورد با کشورهایی که نقش افکار عمومی و مبارزات حزبی در آنها چشمگیر نیست (مانند چین و ونزوئلا)" و "دامهایی که در تحریک دیگر دولتها به موضعگیری وجود دارد" باقی مانده که در پستهای آتی به آنها خواهیم پرداخت


...ادامه مطلب

Friday, July 10, 2009

"No question is so difficult to answer as that to which the answer is obvious." (George Bernard Shaw) ...ادامه مطلب

تحلیلی بر کودتای 22 خرداد – بخش یکم

پس از برگزاری انتخابات دهم، کودتای 22 خرداد، و حوادث بعد از آن، تحلیلِ آنچه تاکنون اتفاق افتاده برای درک بهتر موقعیت کنونی و برنامه ریزی درست برای آینده لازم است. برای این منظور سوالات زیر را باید جواب داد:

الگوهای رفتاری حکومت در موارد مشابه چه بوده است؟

برای پاسخ به این سوال باید بحرانهایی مانند آنچه ذکر خواهد شد را بازخوانی کرد. کودتای نافرجام نوژه، خلع رئیس جهور وقت ابولحسن بنی صدر و سرکوب سازمان مجاهدین خلق در خرداد ماه سال 1360، پایان یافتن جنگ و متعاقب آن قتل عام زندانیان در تابستان 1367، جانشینی آیت الله خمینی، قتلهای زنجیره ای، حوادث مرتبط با کوی دانشگاه در تیرماه 1378.

در تمامی موارد فوق الگوی مشترکی را می توان مشاهده کرد که به صورت خلاصه از چهار قدم اصلی زیر پیروی می کند

- قطع جریان سالم اطلاعات، شایعه پراکنی و تهمت زنی درسطح وسیع

- خشونت و ارعاب

- مظلوم نمایی

- مصادره به مطلوب

هر یک از این اقدامات اهداف مشخصی را دنبال می کنند و برای کنترل بحران و برگرداندن ثبات به جامعه در سناریوهای دیده شده از جانب حکومت نقش حیاتی دارند که مفصلا در یک پست جداگانه مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

در این بازی کودتا-ضد کودتا گذشت زمان به نفع کدام گروه است؟

به صورت کلی، اگر حکومت در دستیابی به اهداف قدمهای چهارگانه خود موفق باشد، گذشت زمان به فرونشستن التهاب جامعه کمک خواهد کرد. معمولا در حوادث مشابه، حکومت در مدت بسیار کوتاهی (کمتر از یک هفته) مراحل چهارگانه را طی کرده است و سپس با گذشت زمان، موضوع اصلی را دچار روزمرگی و مرگ تدریجی کرده است. به صورت خلاصه، در بحران فعلی، حکومت به اهداف اصلی خود نرسیده است. جامعه ملتهب و مساله انتخابات با وجود گذشت نزدیک به یک ماه، هنوز فراموش نشده است. در پستی جداگانه به مساله گذشت زمان و اینکه چه عواملی گذشت زمان را به نفع جنبش مردمی خواهد کرد خواهم پرداخت.

بازیگران اصلی و ابزارهای آنهای چیست؟

برای تحلیل درست از یک واقعه باید بازیگران اصلی آن و ابزارهای در دست هریک را شناخت. در بحران اخیر، عامه مردم و نخبگان ایرانی داخل و خارج از کشور، حکومت به معنی کلی آن، دولتهای خارجی و افکار عمومی جهانی را می توان به عنوان بازیگران این بحران شناسایی کرد. هر یک از این بازیگران منافع، مواضع و ابزارهای مشخصی دارد که بر اساس آن با دیگر بازیگران به تعامل خواهد پرداخت. برای ارائه روشهایی برای حداکثر کردن منافع یک گروه (در اینجا عامه مردم ایران) باید اعضای هر گروه و مدل تعاملی آنها شناسایی شود.

سعی خواهم کرد تا پاسخ به سوالهای فوق را در پستهای آتی به صورت مفصل بررسی کنم

بخش دوم
...ادامه مطلب

Thursday, July 9, 2009

The first post...

"Believe those who are seeking the truth; doubt those who find it." (Andre Gide) ...ادامه مطلب