در راستای طرح موج زوگزوانگ، دومین طرح را به اتحاد فراگیر و تمرکز بر نقاط ضعف کودتاچیان اختصاص می دهم. پس از دوم خرداد و پیروزی چشمگیر اصلاح طلبان، مردم ایران پس از مدتها طعم پیروزی واقعی را چشیدند و قدری احساس مالکیت بر سرنوشت خویش را تجربه کردند. با مرورِ آن روزها، شاید بتوان گفت که اگر اصلاح طلبان به جای تلاش برای فتح نهایی و درگیری با عناصر میانه روتری مانند هاشمی، با درایت و آینده نگری، ریشه اراذل و اوباشی مانند باند احمدی نژاد، مافیای سپاه و حلقه های پشتیبانِ آنها را می خشکاندند، امروز در این وضعیت دشوار قرار نمی گرفتیم.
این شتابزدگی در فتح بزرگترین سنگرها از طرف جناح سیاسیِ نزدیکتر به مردم که تازه به پیروزی دست یافته، همیشه در طول تاریخِ ایران منجر به بروز مشکلات عدیده ای شده است. از دولت دکتر مصدق که تصمیم به حذف زودهنگام شاه را در پیش گرفت تا اصلاح طلبان که پس از پیروزی دوم خرداد، محاکمه هاشمی و حذف کامل جناح رقیب را در اولویت قرار دادند. در تمامی این وقایع جنبش مردمی و مانورهای سیاسیونِ همراه مردم، به دلیل فراهم نبودن پیش نیازهای اصلی برای فتح بزرگ، به شکست منتهی شده است. در این موارد نا آگاهی توده مردم، کنار کشیدن اکثریت فعال جامعه از مبارزه (از اکثریت افتادن جناح مبارز)، باز کردن جبهه های مبارزاتیِ متعدد از طرف سیاسیون و متحد شدن کلیه جناحهای رقیب را می توان از دلایل اصلی شکست جنبشهای ذکر شده نام برد.
به نظر من، یک اشتباه بزرگ از کودتاچیان این بود که آنها برای بقای خود، سرنوشت خود را به سرنوشت رهبر و نظام گره زدند. این کار گرچه به ضرر رهبر و نظام بود، اما در ظاهر بسیار به نفع باند احمدی نژاد تمام شد. منحرف شدن نوک پیکان اعتراضات مردمی از موضوع انتخابات به سمت کلیت نظام (که واکنش طبعی و قابل پیش بینی جامعه نسبت به جنایات انجام شده بود) باعث شد که عده زیادی از افراد مانند باهنر، لاریجانی، هاشمی و ... که شمشیر را برای احمدی نژاد از رو بسته بودند، مجددا به موضع بی طرف یا حتی مقابل مردم بر گردند. دلیل این حرکت هم بسیار واضح است: اگر کل نظام از بین برود، این افراد در ردیف اول مجکومین قرار خواهند داشت.
حال چه باید کرد؟
از طرفی نمی توان چشم بر جنایات وقیحانه کودتاچیان بست و از طرفی اتحاد در اردوگاه مقابل می تواند هزینه های جنبش را بالا ببرد. شاید یک راه حل موقت، تبدیل نقطه قوت کودتاچیان به نقطه ضعف آنها و ضربه به همان جا باشد. احمدی نژاد سرنوشت خود را به نظام گره زده تا بقای خود را تضمین کند و احتمالا این را برای خود یک نقطه قوت می داند. یک حرکت بسیار منطقی که طرف مقابل را به سمت بازیِ بازنده سوق می دهد، بازگشت به خواسته های اولیه جنبش و همزمان تمرکز فشار بر ضعیفترین نقاط باندِ احمدی نژاد است. این کار ریزش را در اردوگاه احمدی نژاد افزایش خواهد داد، چون دفاع از شخص او در حال حاضر عملا غیر ممکن است. از سوی دیگر، با هر سنگر کوچک که از احمدی نژاد فتح شود، چون کودتاچیان سرنوشت خود با ارکان نظام گره زده اند، پایه ای از پایه های نظام سست خواهد شد. در آخرین قدم، حذف احمدی نژاد چه توسط مردم و چه با داروی نظافت، فروپاشی نظام را در بر خواهد داشت.
به صورت خلاصه، تاکتیکی که کودتاچیان را به حالت زوگزوانگ خواهد برد در دو محور قابل طرح است.
1- محور اول ماکزیمم کردن اتحاد در جنبش سبز و رویکردِ جذب حداکثری است که می تواند شامل موارد زیر باشد:
1.1- اعلام حمایت و همبستگی با سایر جنبشهای احتماعی ایران به خصوص جنبش اقوام (طرحی مانند خودداری از تعریف جوکهایی که توهین به اقوام را در بر دارد، پرهیز از درگیری های بی مورد مانند آنچه به تازگی در رابطه با تیم فوتبالِ تراکتورسازی اتفاق افتاده و کودتاچیان هم به آن دامن می زنند، محلی سازی جنبش سبز با افزودن خواسته های محلی به لیست خواسته های اصلی جنبش در هر منطقه، تعیین خطوطِ اصلی جنبش سبز و استقبال از هر گروهی که حاضر به فعالیت در آن چهارچوب باشد می تواند از مثالهای عملی چنین رویکردی باشند)
1.2- جذب حداکثر نیروهای بی طرف، میانه و حتی متعلق به اردوگاه مقابل. مانند شعارهایی برای جذب بسیجیان و سپاهیان مانند "برادر بیسجی، ایران می خواد سبز باشی" (ایده اصلی در اینجا)، برگزاری جلسات بحث و گفتگو در دانشگاهها با حضور طرفداران کودتا، گاهی تقویت و تایید نیروهای داخل اردوگاه مقابل که زبان به انتقاد می گشایند، و پرهیز از شعارهای شبهه برانگیز یا اختلاف افکن. در مورد آخر مطلبی را در یکی از کامنتهای بالاترین دیدم که فکر می کنم کل منظور را می رساند:
1.4- افزایش تمرکز بر خواسته های اصلی جنبش مانند آزادی فوری زندانیان سیاسی، ابطال انتخابت، و محاکمه عوامل جنایات
2- محور دوم افزایش ریزش در اردوگاه کودتاچیان با تمرکز فشار بر نقاط ضعف احمدی نژاد است. در واقع آنقدر باید به صورت متمرکز بر احمدی نژاد و اطرافیانش فشار آورد تا او را وادار به رفتارهای عصبی و بدونِ ارزیابی کرد. تا جایی که تحمل او برای مجموعه کودتا هزینه بر و عملا غیرممکن شود. تمرکز بر نقاطِ شکننده ای مانند رذایل شخصیِ او مانند دروغگویی و بی برنامگی، اطرافیانِ مجرمش مانند کردان، رحیمی، مشاعی، بهبهانی، دانشجو، فساد مالی و اخلاقی در پشتیبانانش، و در نهایت شکستهای فاحش در عرصه سیاست خارجی و اقتصاد می تواند در زمان کوتاه کابینه را به سقوط بکشاند. باز هم تاکید می کنم،
با در نظر گرفتن دو محور فوق و عمل به آنها، کودتاچیان حتی با آگاهی کامل از نیت ما، راهی برای دفاع ندارند و تنها کاری که از آنهای ساخته است، تلاش برای کاهش میزان صدمه به خود است و این دقیقا حالتی است که در طرح زوگزوانگ مد نظر است
این شتابزدگی در فتح بزرگترین سنگرها از طرف جناح سیاسیِ نزدیکتر به مردم که تازه به پیروزی دست یافته، همیشه در طول تاریخِ ایران منجر به بروز مشکلات عدیده ای شده است. از دولت دکتر مصدق که تصمیم به حذف زودهنگام شاه را در پیش گرفت تا اصلاح طلبان که پس از پیروزی دوم خرداد، محاکمه هاشمی و حذف کامل جناح رقیب را در اولویت قرار دادند. در تمامی این وقایع جنبش مردمی و مانورهای سیاسیونِ همراه مردم، به دلیل فراهم نبودن پیش نیازهای اصلی برای فتح بزرگ، به شکست منتهی شده است. در این موارد نا آگاهی توده مردم، کنار کشیدن اکثریت فعال جامعه از مبارزه (از اکثریت افتادن جناح مبارز)، باز کردن جبهه های مبارزاتیِ متعدد از طرف سیاسیون و متحد شدن کلیه جناحهای رقیب را می توان از دلایل اصلی شکست جنبشهای ذکر شده نام برد.
این روزها که جنبش سبز به نقاط حساس خود رسیده است، تکرار اشتباهات گذشته می تواند مجددا ما را به زندگی در یک دوره سیاه دیگر وادار سازد
به نظر من، یک اشتباه بزرگ از کودتاچیان این بود که آنها برای بقای خود، سرنوشت خود را به سرنوشت رهبر و نظام گره زدند. این کار گرچه به ضرر رهبر و نظام بود، اما در ظاهر بسیار به نفع باند احمدی نژاد تمام شد. منحرف شدن نوک پیکان اعتراضات مردمی از موضوع انتخابات به سمت کلیت نظام (که واکنش طبعی و قابل پیش بینی جامعه نسبت به جنایات انجام شده بود) باعث شد که عده زیادی از افراد مانند باهنر، لاریجانی، هاشمی و ... که شمشیر را برای احمدی نژاد از رو بسته بودند، مجددا به موضع بی طرف یا حتی مقابل مردم بر گردند. دلیل این حرکت هم بسیار واضح است: اگر کل نظام از بین برود، این افراد در ردیف اول مجکومین قرار خواهند داشت.
حال چه باید کرد؟
از طرفی نمی توان چشم بر جنایات وقیحانه کودتاچیان بست و از طرفی اتحاد در اردوگاه مقابل می تواند هزینه های جنبش را بالا ببرد. شاید یک راه حل موقت، تبدیل نقطه قوت کودتاچیان به نقطه ضعف آنها و ضربه به همان جا باشد. احمدی نژاد سرنوشت خود را به نظام گره زده تا بقای خود را تضمین کند و احتمالا این را برای خود یک نقطه قوت می داند. یک حرکت بسیار منطقی که طرف مقابل را به سمت بازیِ بازنده سوق می دهد، بازگشت به خواسته های اولیه جنبش و همزمان تمرکز فشار بر ضعیفترین نقاط باندِ احمدی نژاد است. این کار ریزش را در اردوگاه احمدی نژاد افزایش خواهد داد، چون دفاع از شخص او در حال حاضر عملا غیر ممکن است. از سوی دیگر، با هر سنگر کوچک که از احمدی نژاد فتح شود، چون کودتاچیان سرنوشت خود با ارکان نظام گره زده اند، پایه ای از پایه های نظام سست خواهد شد. در آخرین قدم، حذف احمدی نژاد چه توسط مردم و چه با داروی نظافت، فروپاشی نظام را در بر خواهد داشت.
به صورت خلاصه، تاکتیکی که کودتاچیان را به حالت زوگزوانگ خواهد برد در دو محور قابل طرح است.
1- محور اول ماکزیمم کردن اتحاد در جنبش سبز و رویکردِ جذب حداکثری است که می تواند شامل موارد زیر باشد:
1.1- اعلام حمایت و همبستگی با سایر جنبشهای احتماعی ایران به خصوص جنبش اقوام (طرحی مانند خودداری از تعریف جوکهایی که توهین به اقوام را در بر دارد، پرهیز از درگیری های بی مورد مانند آنچه به تازگی در رابطه با تیم فوتبالِ تراکتورسازی اتفاق افتاده و کودتاچیان هم به آن دامن می زنند، محلی سازی جنبش سبز با افزودن خواسته های محلی به لیست خواسته های اصلی جنبش در هر منطقه، تعیین خطوطِ اصلی جنبش سبز و استقبال از هر گروهی که حاضر به فعالیت در آن چهارچوب باشد می تواند از مثالهای عملی چنین رویکردی باشند)
1.2- جذب حداکثر نیروهای بی طرف، میانه و حتی متعلق به اردوگاه مقابل. مانند شعارهایی برای جذب بسیجیان و سپاهیان مانند "برادر بیسجی، ایران می خواد سبز باشی" (ایده اصلی در اینجا)، برگزاری جلسات بحث و گفتگو در دانشگاهها با حضور طرفداران کودتا، گاهی تقویت و تایید نیروهای داخل اردوگاه مقابل که زبان به انتقاد می گشایند، و پرهیز از شعارهای شبهه برانگیز یا اختلاف افکن. در مورد آخر مطلبی را در یکی از کامنتهای بالاترین دیدم که فکر می کنم کل منظور را می رساند:
"به محتوای شعارها بپردازیم نه شکل بیان آن. مردم شعار ندارند، مردم خواسته دارند"
1.3- تحریکِ جامعه بین المللی برای ایجاد فشار بر دولت کودتا مانند طرح کلیپِ اتحاد برای آزادی1.4- افزایش تمرکز بر خواسته های اصلی جنبش مانند آزادی فوری زندانیان سیاسی، ابطال انتخابت، و محاکمه عوامل جنایات
2- محور دوم افزایش ریزش در اردوگاه کودتاچیان با تمرکز فشار بر نقاط ضعف احمدی نژاد است. در واقع آنقدر باید به صورت متمرکز بر احمدی نژاد و اطرافیانش فشار آورد تا او را وادار به رفتارهای عصبی و بدونِ ارزیابی کرد. تا جایی که تحمل او برای مجموعه کودتا هزینه بر و عملا غیرممکن شود. تمرکز بر نقاطِ شکننده ای مانند رذایل شخصیِ او مانند دروغگویی و بی برنامگی، اطرافیانِ مجرمش مانند کردان، رحیمی، مشاعی، بهبهانی، دانشجو، فساد مالی و اخلاقی در پشتیبانانش، و در نهایت شکستهای فاحش در عرصه سیاست خارجی و اقتصاد می تواند در زمان کوتاه کابینه را به سقوط بکشاند. باز هم تاکید می کنم،
ما نیازی به حمله مستقیم به اهداف بزرگتر نداریم چون خودِ کودتاچیان آن اهداف را به ضعیفترین نقاط خود گره زده اند
با در نظر گرفتن دو محور فوق و عمل به آنها، کودتاچیان حتی با آگاهی کامل از نیت ما، راهی برای دفاع ندارند و تنها کاری که از آنهای ساخته است، تلاش برای کاهش میزان صدمه به خود است و این دقیقا حالتی است که در طرح زوگزوانگ مد نظر است
No comments:
Post a Comment