چکیده. این پست به بررسی اجمالی نقش دولتهای خارجی و تاثیر افکار عمومی در جهت گیری سیاسی دولتها اختصاص دارد. سیاستمدارن در جنگ بر سر تصاحب یا حفظ قدرت از حساسیتهای موجود در افکار عمومی بهره می برند و مانورهای سیاسی خود را بر این اساس طرح ریزی می کنند. در چنین فضایی جهت گیری افکار عمومی در جهت منافع ملت ایران و در خلاف جهت منافع کودتاچیان می تواند به یک "فشار سالم" خارجی بر کودتاچیان تبدیل شود. برای جهت دهی به افکار عمومی، رسانه ها به عنوان ابزار اصلی معرفی می شوند که در تعامل با ستارگان ورزشی و هنری در یک بازی برد-برد به تولید خبرهای پر مخاطب مشغولند. در این بین برای خبر سازی موثر، مداوم و همزمان اجتناب ازآفت روزمرگی، "خبرسازی ستارگان پیرامون موضوع کودتای ایران" می تواند به عنوان یک راهکار مناسب در نظر گرفته شود.
در قسمت اول تحلیل کودتای 22 خرداد گفته شد که پاسخ به سه سوال اصلی باید بررسی شود. برای تحلیل سوالهای اول و دوم نیاز است که سوال سوم پاسخ داده شود: "بازیگران اصلی و ابزارهای اصلی آنها چیست؟". در این پست تحلیلِ پاسخِ این سوال را آغاز می کنم.
همانطور که در قسمت اول گفته شد، دولتهای خارجی یکی از بازیگران اصلی این صحنه هستند. سیاستمداران در دنیای واقعی، غالبا متخصصینی هستند که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن آموزش دیده اند. پس می توان گفت که هدف اصلی احزاب سیاسی و سیاستمداران رسیدن به قدرت یا حفظ آن است. برای حزب یا سیاستمداری که قدرت را در دست دارد (حزب حاکم) اولین هدف حفظ موقعیت است و برای احزاب رقیب تضعیف و پایین کشیدن حزب حاکم هدف اصلی می باشد. برای این امر در اغلب کشورهای دنیا جذب افکار عمومی نقش اصلی را در این مبارزه بازی می کند.
در این بین چیزی که در درجه پایین اهمیت قرار دارد منافع کشورها و ملتهای دیگر است. در واقع قانون جنگلی که در حال حاضر بر دنیا حاکم است ایجاب می کند که اگر کشوری بتواند با حفظ افکار عمومی خود، منافع ملت دیگری را تصاحب کند، اینکار برای سیاستمداران آن کشور پیروزی بزرگی محسوب خواهد شد. در وضعیت فعلیِ کشور ما، دولت در سیاست خارجی دست پایین را دارد. یعنی به دلیل اتفاقات پیش آمده، نقاط ضعف و آسیب پذیر زیادی دارد که در تعامل با دیگر دولتها، در صورتیکه از این نقاط مورد فشار قرارگیرد، باید راضی به دادن امتیاز شود. در واقع موقعیت کنونی سیاست خارجی کشور ما وضعیتی ایده آل برای بوجود آمدن یک ارتباط سود آور کاملا یکطرفه و شبه استعماری برای دیگر کشورها است.
به عنوان مثال حکومت ایران که همواره خود را مدافع حقوق مسلمانان جهان معرفی کرده است (یکی از مواضع حکومت که با یکسری از منافع آن گره خورده است) در مقابل قتل عام مردم مسلمان چچن توسط ارتش روسیه یا قتل عام مسلمانان ایغور در چین هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. در واقع به عنوان مثال عدم حمایت از مسلمانان چین امتیازی است که دولت کودتا باید به دلیل حمایت ضمنی دولت چین به آنها اعطا کند و این مسلما تنها یکی از امتیازات اهدایی (مانند قراردادهای ارزان نفتی یا واردات کالا) است که به دلیل مشخصات رسانه ای آن به سطح جامعه رسیده است.
وضعیت دولتهای دیگر نیز مشابه خواهد بود. روسیه پس از آنکه افغانستان، پاکستان، ترکیه، آذربایجان، عراق و دیگر کشورهای عربی منطقه را تحت نفوذ آمریکا دیده است، حاضر نخواهد بود که آخرین و مهمترین پایگاه در خاورمیانه را نیز به آمریکا تقدیم کند. از این رو با توجه به وضعیت بحرانی دولت کودتا، نقشه نفوذ و سیطره کامل بر ایران را در پیش گرفته است. نشانه هایی دال بر وقوع چنین حادثه ای به صورت جسته و گریخته در بیانیه ها و از زبان سیاستمداران مختلف داخلی و خارجی شنیده می شود. [در این رابطه می توانید به "حضور در سیاست جهانی با کدام اصول؟" نوشته عباس عبدی مراجعه نمایید.]
آمریکا، اروپا و خاور دور هم به خودی خود ارزشی برای آزادی ملت ایران قایل نیستند. گرچه این نقطه ضعف را برای فشار آوردن در جهت کسب منافع خود در نظر می گیرند، اما مطمئنا از آن به عنوان کالایی قابل معامله در تعامل خود با ایران استفاده خواهند کرد. به عنوان مثال ممکن است پوشش رسانه ای خود از جنبش آزادی خواهی مردم ایران را در ازای تضمین ایران بر توقف برنامه هسته ای قطع نمایند.
اگر بخواهیم واقع بین باشیم و بر اساس واقعیت موجود در سیاستهای جهانی برای موفقیت جنبش آزادی خواهی ایران برنامه ریزی کنیم، باید این تصورکه دولتها، احزاب سیاسی و سیاستمداران خارجی به خودی خود و با خلوص نیت برای آزادی ما تلاش خواهند کرد را کنار بگذاریم.
تا اینجا خبرها اصلا خوب نبود ولی مقصود من از نوشتن این متن تبلیغ به تسلیم یا محدود کردن جنبش به ایرانیان نیست بلکه می خواهم بگویم با رفتار انفعالی و بدون شناخت از رفتارهای تعاملی سیاست در سطح کلان حمایت و حرکت مطلوب از طرف کشورهای خارجی صورت نخواهد گرفت. ولی ما می توانیم با حرکتهای سنجیده و فشار بر نقاط ضعف دولتها و سیاستمداران خارجی، آنها را در جهت مطلوب خود به حرکت وادار کنیم و در واقع امتیازخواهی آنها را به یک "فشار سالم" و مفید برای جنبش مردم ایران تبدیل کنیم. اما چگونه؟
همانطور که در ابتدای این تحلیل گفته شد، احزابی که در قدرت هستند در رقابت با احزاب رقیب خود، باید جایگاه خود در قدرت را حفظ کنند. اگر عملکرد حزب حاکم در رویارویی با مساله جنبش آزادی خواهی ایرانیان، بهانه ای به دست احزاب رقیب بدهد، احزاب رقیب به سرعت از این بهانه برای کوبیدن حزب حاکم و جذب افکار عمومی به سوی خود سود خواهند برد. به عنوان مثال سیاست محافظه کارانه اوباما در روزهای اول بعد از کودتا، فضا را برای یک حمله سریع از طرف جان مک کین و حزب جمهوری خواه باز کرد. این موضع گیری سریع و نسبتا محکم از طرف حزب جمهوری خواه می تواند یکی از دلایل اصلی موضعگیری های مشخص تر و قوی تر بعدی اوباما در جهت منافع مردم ایران در نظر گرفته شود.
لازم به ذکر است که موضعگیری حزب رقیب کاملا به تاثیرپذیری افکار عمومی بستگی دارد. در واقع هر چه افکار عمومی در موضوع کودتای ایران بیشتر درگیر و حساس باشد، احزاب سیاسی برای بهره بردن از این حساسیت، حرکتهای منسجم تری خواهند داشت.
پس تا اینجا نتیجه می گیریم که برای به حرکت در آوردن دولتهای خارجی در قبال مساله کودتا، باید "عدم موضعگیری در جهت منافع مردم ایران" تبدیل به یک نقطه ضعف شود تا امکانی برای حمله احزاب و سیاستمداران رقیب ایجاد شود. برای این منظور موضوع کودتای ایران و جنبش آزادی خواهانه مردم ایران باید به موضوعی مهم و حساسیت برانگیز در افکار عمومی جامعه تبدیل شود تا احزاب رقیب با تکیه بر پتانسیل روانی جامعه و با استفاده از موضوع کودتای ایران، حزب حاکم را به چالش بکشند. این چالش حزب حاکم را وادار به عکس العملی متناسب با شدت ضربه وارد شده خواهد کرد. پس هر چه شدت ضربه و اثر آن بر افکار داخلی یک کشور بیشتر باشد، عکس العمل دولت حاکم نیز قویتر خواهد بود. در نتیجه کافیست تا اولا افکار عمومی در داخل یک کشور در قبال مساله کودتا حساس شود و ثانیا در جهت منافع "ما" جهت داده شود تا بر اساس آن کشمکش بر سر تصاحب قدرت بین احزاب، دولت حاکم را به پاسخگویی از طریق یک واکنش مناسب وادار کند. ولی جهت دهی افکار عمومی کار بسیار سختی است که خود یکی از دغدغه های اصلی هر حکومتی می باشد. ایرانیان خارج از کشور می توانند در این جهت دهی نقش اصلی را ایفا کنند اما این امر با صحبت تک به تک، میتینگهای دانشگاهی، ارسال پست الکترونیک یا پخش شبنامه میسر نخواهد بود.
خوشبختانه و یا متاسفانه ابزار جهت دهی به افکار عمومی قبلا اختراع شده است: رسانه ها. رادیو، تلویزیون، اینترنت و روزنامه ها "ابزارهای جهت دهی به افکار عمومی" هستند. برای آنکه موضوع کودتای ایران به رسانه ها کشیده شود باید سازو کار رسانه ها را یادگرفت. برای این منظور باید به صورت مداوم خبر ساز بود ولی نه به صورتیکه مساله روزمره شود. به تجربه خودمان در رابطه با فلسطین توجه کنیم. اخبار هر روزه ولی با موضوع تکراری (و البته به همراه دیگر مسایل روانی و اجتماعی)، باعث شده با وجود دردناک بودن اخبار مردم ایران هیچ تاثیری از اخبار فلسطین نگیرند و عملا در مقابل اتفاقات شدیدتر مانند مساله اخیر غزه بی تفاوتی و اینرسی خیلی زیادی را در جامعه ایران شاهد باشیم. پس نباید تجربه خبر رسانی در مورد فلسطین را در مورد خودمان تکرار کنیم. در کنار تظاهرات، امضای تومار، سخنرانی، و صدور بیانیه که راهکارهای کلاسیک هستند باید به دنبال راه های خلاقانه موثرتری نیز باشیم. [تومار سبز را می توان به عنوان یک نمونه از چنین ایده هایی در نظر گرفت]
راهکارهای کلاسیک ذکر شده همگی از یک مشکل عمده رنج می برند: توقف در سطح خبر. به این معنی که وقتی تظاهراتی در یک کشور خارجی انجام می گیرد، خبر این اتفاق در حد یک خبر باقی مانده و نهایتا تا پایان روز و به صورت همان یک خبر در رسانه ها زنده خواهد ماند. ولی آن چیزی که ما لازم داریم یک حرکت است که علاوه بر ایجاد خبر باعث ایجاد یک موج خبری و تحلیلی پیرامون خود بشود. مثلا راه پیمایی 25 خرداد در ایران یک خبر قوی بود که در حد یک خبر باقی نماند و صدها برنامه تحلیلی و اخبار جانبی را رد سطح رسانه ها ایجاد کرد.
ایرانیان خارج از کشور باید به دنبال ایجاد خبرهایی از این جنس باشند. ولی چطور؟
رسانه ها معمولا به دنبال خبرهای داغ برای جذب و سپس حفظ مخاطب هستند و درآمد آنها به حجم مخاطبین آن وابسته است. به همین دلیل در کنار رسانه ها و در ارتباط تنگاتنگ با آنها ستارگان قرار دارند. ستارگان هنر و ورزش برای ستاره بودن به خبرسازی مداوم در رابطه با خود نیاز دارند و این اتفاقا همان چیزی است که رسانه ها به دنبال ان هستند یعنی خبرهایی که مخاطبین زیادی دارند. یک ستاره باید بلد باشد که به صورت مداوم در رابطه با خود خبر تولید کند و هما حال هیچگاه به روطه تکراری بودن و دلزده گی مخاطب دچار نشود. گاهی مسایل پیش پا افتاده ای مانند ازدواج و طلاق یک ستاره مدتها در صدر خبرها باقی می ماند و محصولات رسانه ای بسیاری را تولید می کند. گاهی یک خبر مرتبط با یک ستاره حتی مهمترین خبرهای سیاسی را تحت الشعاع قرار می دهند. به عنوان مثال خبر مرگ مایکل جکسون را به خاطر بیاورید که چگونه به سرعت خبرهای مرتبط به ایران را از سرفصل خبرهای رسانه ها خارج کرد.
در اینجا می خواهم یک لحظه شما را به یک فضای فانتزی ببرم. فکر می کنید اگر آنجلینا جولی بر روی فرش قرمز دستبند سبز ببندد یا دیوید بکهام بعد از گل زنی پیراهنش را بالا بزند و روی تیشرت زیر آن عکس ندا را به دوربین نشان دهد، برای چند روز رسانه ها و افکار عمومی خوراک خواهند داشت؟ تصور کنید هر هفته چند ستاره در رابطه با موضوع ایران برای خود (و به تبع در جهت منافع ما) خبر سازی کنند. حال از فضای فانتزی بیرون بیاییم و از خود بپرسیم که تا چه حد امکان تحقق این فضای فانتزی برای ما مقدور است.
در این میان موضوعات مرتبط زیادی از جمله "راهکارهای عملی درگیر کردن ستارگان"، "روش برخورد با کشورهایی که نقش افکار عمومی و مبارزات حزبی در آنها چشمگیر نیست (مانند چین و ونزوئلا)" و "دامهایی که در تحریک دیگر دولتها به موضعگیری وجود دارد" باقی مانده که در پستهای آتی به آنها خواهیم پرداخت
در قسمت اول تحلیل کودتای 22 خرداد گفته شد که پاسخ به سه سوال اصلی باید بررسی شود. برای تحلیل سوالهای اول و دوم نیاز است که سوال سوم پاسخ داده شود: "بازیگران اصلی و ابزارهای اصلی آنها چیست؟". در این پست تحلیلِ پاسخِ این سوال را آغاز می کنم.
همانطور که در قسمت اول گفته شد، دولتهای خارجی یکی از بازیگران اصلی این صحنه هستند. سیاستمداران در دنیای واقعی، غالبا متخصصینی هستند که برای رسیدن به قدرت و حفظ آن آموزش دیده اند. پس می توان گفت که هدف اصلی احزاب سیاسی و سیاستمداران رسیدن به قدرت یا حفظ آن است. برای حزب یا سیاستمداری که قدرت را در دست دارد (حزب حاکم) اولین هدف حفظ موقعیت است و برای احزاب رقیب تضعیف و پایین کشیدن حزب حاکم هدف اصلی می باشد. برای این امر در اغلب کشورهای دنیا جذب افکار عمومی نقش اصلی را در این مبارزه بازی می کند.
در این بین چیزی که در درجه پایین اهمیت قرار دارد منافع کشورها و ملتهای دیگر است. در واقع قانون جنگلی که در حال حاضر بر دنیا حاکم است ایجاب می کند که اگر کشوری بتواند با حفظ افکار عمومی خود، منافع ملت دیگری را تصاحب کند، اینکار برای سیاستمداران آن کشور پیروزی بزرگی محسوب خواهد شد. در وضعیت فعلیِ کشور ما، دولت در سیاست خارجی دست پایین را دارد. یعنی به دلیل اتفاقات پیش آمده، نقاط ضعف و آسیب پذیر زیادی دارد که در تعامل با دیگر دولتها، در صورتیکه از این نقاط مورد فشار قرارگیرد، باید راضی به دادن امتیاز شود. در واقع موقعیت کنونی سیاست خارجی کشور ما وضعیتی ایده آل برای بوجود آمدن یک ارتباط سود آور کاملا یکطرفه و شبه استعماری برای دیگر کشورها است.
به عنوان مثال حکومت ایران که همواره خود را مدافع حقوق مسلمانان جهان معرفی کرده است (یکی از مواضع حکومت که با یکسری از منافع آن گره خورده است) در مقابل قتل عام مردم مسلمان چچن توسط ارتش روسیه یا قتل عام مسلمانان ایغور در چین هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. در واقع به عنوان مثال عدم حمایت از مسلمانان چین امتیازی است که دولت کودتا باید به دلیل حمایت ضمنی دولت چین به آنها اعطا کند و این مسلما تنها یکی از امتیازات اهدایی (مانند قراردادهای ارزان نفتی یا واردات کالا) است که به دلیل مشخصات رسانه ای آن به سطح جامعه رسیده است.
وضعیت دولتهای دیگر نیز مشابه خواهد بود. روسیه پس از آنکه افغانستان، پاکستان، ترکیه، آذربایجان، عراق و دیگر کشورهای عربی منطقه را تحت نفوذ آمریکا دیده است، حاضر نخواهد بود که آخرین و مهمترین پایگاه در خاورمیانه را نیز به آمریکا تقدیم کند. از این رو با توجه به وضعیت بحرانی دولت کودتا، نقشه نفوذ و سیطره کامل بر ایران را در پیش گرفته است. نشانه هایی دال بر وقوع چنین حادثه ای به صورت جسته و گریخته در بیانیه ها و از زبان سیاستمداران مختلف داخلی و خارجی شنیده می شود. [در این رابطه می توانید به "حضور در سیاست جهانی با کدام اصول؟" نوشته عباس عبدی مراجعه نمایید.]
آمریکا، اروپا و خاور دور هم به خودی خود ارزشی برای آزادی ملت ایران قایل نیستند. گرچه این نقطه ضعف را برای فشار آوردن در جهت کسب منافع خود در نظر می گیرند، اما مطمئنا از آن به عنوان کالایی قابل معامله در تعامل خود با ایران استفاده خواهند کرد. به عنوان مثال ممکن است پوشش رسانه ای خود از جنبش آزادی خواهی مردم ایران را در ازای تضمین ایران بر توقف برنامه هسته ای قطع نمایند.
اگر بخواهیم واقع بین باشیم و بر اساس واقعیت موجود در سیاستهای جهانی برای موفقیت جنبش آزادی خواهی ایران برنامه ریزی کنیم، باید این تصورکه دولتها، احزاب سیاسی و سیاستمداران خارجی به خودی خود و با خلوص نیت برای آزادی ما تلاش خواهند کرد را کنار بگذاریم.
تا اینجا خبرها اصلا خوب نبود ولی مقصود من از نوشتن این متن تبلیغ به تسلیم یا محدود کردن جنبش به ایرانیان نیست بلکه می خواهم بگویم با رفتار انفعالی و بدون شناخت از رفتارهای تعاملی سیاست در سطح کلان حمایت و حرکت مطلوب از طرف کشورهای خارجی صورت نخواهد گرفت. ولی ما می توانیم با حرکتهای سنجیده و فشار بر نقاط ضعف دولتها و سیاستمداران خارجی، آنها را در جهت مطلوب خود به حرکت وادار کنیم و در واقع امتیازخواهی آنها را به یک "فشار سالم" و مفید برای جنبش مردم ایران تبدیل کنیم. اما چگونه؟
همانطور که در ابتدای این تحلیل گفته شد، احزابی که در قدرت هستند در رقابت با احزاب رقیب خود، باید جایگاه خود در قدرت را حفظ کنند. اگر عملکرد حزب حاکم در رویارویی با مساله جنبش آزادی خواهی ایرانیان، بهانه ای به دست احزاب رقیب بدهد، احزاب رقیب به سرعت از این بهانه برای کوبیدن حزب حاکم و جذب افکار عمومی به سوی خود سود خواهند برد. به عنوان مثال سیاست محافظه کارانه اوباما در روزهای اول بعد از کودتا، فضا را برای یک حمله سریع از طرف جان مک کین و حزب جمهوری خواه باز کرد. این موضع گیری سریع و نسبتا محکم از طرف حزب جمهوری خواه می تواند یکی از دلایل اصلی موضعگیری های مشخص تر و قوی تر بعدی اوباما در جهت منافع مردم ایران در نظر گرفته شود.
لازم به ذکر است که موضعگیری حزب رقیب کاملا به تاثیرپذیری افکار عمومی بستگی دارد. در واقع هر چه افکار عمومی در موضوع کودتای ایران بیشتر درگیر و حساس باشد، احزاب سیاسی برای بهره بردن از این حساسیت، حرکتهای منسجم تری خواهند داشت.
پس تا اینجا نتیجه می گیریم که برای به حرکت در آوردن دولتهای خارجی در قبال مساله کودتا، باید "عدم موضعگیری در جهت منافع مردم ایران" تبدیل به یک نقطه ضعف شود تا امکانی برای حمله احزاب و سیاستمداران رقیب ایجاد شود. برای این منظور موضوع کودتای ایران و جنبش آزادی خواهانه مردم ایران باید به موضوعی مهم و حساسیت برانگیز در افکار عمومی جامعه تبدیل شود تا احزاب رقیب با تکیه بر پتانسیل روانی جامعه و با استفاده از موضوع کودتای ایران، حزب حاکم را به چالش بکشند. این چالش حزب حاکم را وادار به عکس العملی متناسب با شدت ضربه وارد شده خواهد کرد. پس هر چه شدت ضربه و اثر آن بر افکار داخلی یک کشور بیشتر باشد، عکس العمل دولت حاکم نیز قویتر خواهد بود. در نتیجه کافیست تا اولا افکار عمومی در داخل یک کشور در قبال مساله کودتا حساس شود و ثانیا در جهت منافع "ما" جهت داده شود تا بر اساس آن کشمکش بر سر تصاحب قدرت بین احزاب، دولت حاکم را به پاسخگویی از طریق یک واکنش مناسب وادار کند. ولی جهت دهی افکار عمومی کار بسیار سختی است که خود یکی از دغدغه های اصلی هر حکومتی می باشد. ایرانیان خارج از کشور می توانند در این جهت دهی نقش اصلی را ایفا کنند اما این امر با صحبت تک به تک، میتینگهای دانشگاهی، ارسال پست الکترونیک یا پخش شبنامه میسر نخواهد بود.
خوشبختانه و یا متاسفانه ابزار جهت دهی به افکار عمومی قبلا اختراع شده است: رسانه ها. رادیو، تلویزیون، اینترنت و روزنامه ها "ابزارهای جهت دهی به افکار عمومی" هستند. برای آنکه موضوع کودتای ایران به رسانه ها کشیده شود باید سازو کار رسانه ها را یادگرفت. برای این منظور باید به صورت مداوم خبر ساز بود ولی نه به صورتیکه مساله روزمره شود. به تجربه خودمان در رابطه با فلسطین توجه کنیم. اخبار هر روزه ولی با موضوع تکراری (و البته به همراه دیگر مسایل روانی و اجتماعی)، باعث شده با وجود دردناک بودن اخبار مردم ایران هیچ تاثیری از اخبار فلسطین نگیرند و عملا در مقابل اتفاقات شدیدتر مانند مساله اخیر غزه بی تفاوتی و اینرسی خیلی زیادی را در جامعه ایران شاهد باشیم. پس نباید تجربه خبر رسانی در مورد فلسطین را در مورد خودمان تکرار کنیم. در کنار تظاهرات، امضای تومار، سخنرانی، و صدور بیانیه که راهکارهای کلاسیک هستند باید به دنبال راه های خلاقانه موثرتری نیز باشیم. [تومار سبز را می توان به عنوان یک نمونه از چنین ایده هایی در نظر گرفت]
راهکارهای کلاسیک ذکر شده همگی از یک مشکل عمده رنج می برند: توقف در سطح خبر. به این معنی که وقتی تظاهراتی در یک کشور خارجی انجام می گیرد، خبر این اتفاق در حد یک خبر باقی مانده و نهایتا تا پایان روز و به صورت همان یک خبر در رسانه ها زنده خواهد ماند. ولی آن چیزی که ما لازم داریم یک حرکت است که علاوه بر ایجاد خبر باعث ایجاد یک موج خبری و تحلیلی پیرامون خود بشود. مثلا راه پیمایی 25 خرداد در ایران یک خبر قوی بود که در حد یک خبر باقی نماند و صدها برنامه تحلیلی و اخبار جانبی را رد سطح رسانه ها ایجاد کرد.
ایرانیان خارج از کشور باید به دنبال ایجاد خبرهایی از این جنس باشند. ولی چطور؟
رسانه ها معمولا به دنبال خبرهای داغ برای جذب و سپس حفظ مخاطب هستند و درآمد آنها به حجم مخاطبین آن وابسته است. به همین دلیل در کنار رسانه ها و در ارتباط تنگاتنگ با آنها ستارگان قرار دارند. ستارگان هنر و ورزش برای ستاره بودن به خبرسازی مداوم در رابطه با خود نیاز دارند و این اتفاقا همان چیزی است که رسانه ها به دنبال ان هستند یعنی خبرهایی که مخاطبین زیادی دارند. یک ستاره باید بلد باشد که به صورت مداوم در رابطه با خود خبر تولید کند و هما حال هیچگاه به روطه تکراری بودن و دلزده گی مخاطب دچار نشود. گاهی مسایل پیش پا افتاده ای مانند ازدواج و طلاق یک ستاره مدتها در صدر خبرها باقی می ماند و محصولات رسانه ای بسیاری را تولید می کند. گاهی یک خبر مرتبط با یک ستاره حتی مهمترین خبرهای سیاسی را تحت الشعاع قرار می دهند. به عنوان مثال خبر مرگ مایکل جکسون را به خاطر بیاورید که چگونه به سرعت خبرهای مرتبط به ایران را از سرفصل خبرهای رسانه ها خارج کرد.
در اینجا می خواهم یک لحظه شما را به یک فضای فانتزی ببرم. فکر می کنید اگر آنجلینا جولی بر روی فرش قرمز دستبند سبز ببندد یا دیوید بکهام بعد از گل زنی پیراهنش را بالا بزند و روی تیشرت زیر آن عکس ندا را به دوربین نشان دهد، برای چند روز رسانه ها و افکار عمومی خوراک خواهند داشت؟ تصور کنید هر هفته چند ستاره در رابطه با موضوع ایران برای خود (و به تبع در جهت منافع ما) خبر سازی کنند. حال از فضای فانتزی بیرون بیاییم و از خود بپرسیم که تا چه حد امکان تحقق این فضای فانتزی برای ما مقدور است.
در این میان موضوعات مرتبط زیادی از جمله "راهکارهای عملی درگیر کردن ستارگان"، "روش برخورد با کشورهایی که نقش افکار عمومی و مبارزات حزبی در آنها چشمگیر نیست (مانند چین و ونزوئلا)" و "دامهایی که در تحریک دیگر دولتها به موضعگیری وجود دارد" باقی مانده که در پستهای آتی به آنها خواهیم پرداخت
Wonderful anallyses of current iranian
ReplyDeletesocial upheaval.Good luck to provide
more of your incited views.