چند روزی به دلیل سفر به اینترنت دسترسی نداشتم. در کوران اخبار مربوط به نماز جمعه 26 تیرماه و در استقبال سرد مردم مشهد، اسفندیار رحیم مشائی، رئیس سازمان گردشگری و جهانگردی، از طرف احمدی نژاد به سمت معاون اولی ریاست جمهور برگزیده شد. این خبر در هفته جاری موازی با پینگ پنگ لفظی رهبری و هاشمی، در کانون توجه قرار گرفت. در این پست به بررسی دلایل ممکن برای این انتصاب در سه گروه کلی اشتباه در تصمیم گیری، جنگ زرگری و یکدست سازی حاکمیت، خواهم پرداخت.
تصمیم گیری اشتباه
معروف است که دیکتاتورها در لحظاتی تصمیمات اشتباهی می گیرند که بعدها با بررسی امر، هیچ تفسیر و توجیهی برای این تصمیم نمی توان یافت. از دید ناظر بیرونی، با توجه به سابقه موضع گیری سران جناح راست در رابطه با عملکرد مشائی، مخالفت شدید از سوی این گروه قابل پیش بینی بود. پا فشاری احمدی نژاد و استفاده از ادبیات تحقیر آمیز در مورد مخالفان این انتصاب از سوی هاشمی ثمره، واکنشها را تندتر و به ایجاد شکافی در حلقه کودتاچیان منجر شد. در اوضاع بحرانی فعلی، ایجاد یک جبهه جدید برای جنگ با هم پیمانان و طرفداران را شاید بتوان به حساب یک تصمیم اشتباه و شاید سرنوشت ساز گذاشت. از این دیدگاه، احمدی نژاد یا به دلیل عدم اعتماد به دیگران و یا به دلیل مدیریتی غیر علمی و هیاتی خود، با تحلیل غلط اوضاع، مرتکب چنین اشتباهی شده است. در این شرایط ورود آشکار به این صحنه از طرف طرفداران جنبش باعث متحد شدن مجدد نیروهای حامی کودتا می شود. شاید بهتر باشد که با فعال نگهداشتن موضوع از راه طنز، در مواقع مناسب و با ضربات حساب شده، به افزایش شکاف ایجاد شده در درون نیروهای حامی کودتا کمک کرد.
جنگ زرگری
می توان اینطور تصور کرد که این انتصاب بر اساس یک سناریوی از پیش تعریف شده و مورد توافق سران جناح راست، انجام شده است. ولی سوال اینجاست که در این حالت اهداف این سناریو چه بوده است؟
1- تحت الشعاع قرار دادن نماز جمعه 26 تیر ماه
سخنان هاشمی و حضور گسترده مردم در مراسم نماز جمعه، مهمترین اتفاق هفته گذشته بود. سفر احمدی نژاد به مشهد با وجود تلاشهای بسیاری که از طرف رسانه ها انجام شد، نتوانست موج خبری ایجاد کند و به سرعت به فراموشی سپرده شد. با توجه به دست خالی کودتاچیان برای تولید خبر در این هفته، ترس از هدایت رسانه ای طرفداران جنبش آزادیخواهی، به خصوص با توجه به پیش بینی که از نتایج موفقیت آمیز مراسم نماز جمعه می شد، کودتاچیان را برآن داشت که یک موضوع داغ خبری را برای خود در این هفته رزرو کنند. درحال حاضر خبرهای مربوط به مشائی و خبرهای مربوط به خط و نشان کشیدنهای رهبری و هاشمی برای یکدیگر، حجم تولید خبر را تقسیم کرده اند و مانور جناح اصلاح طلبان بر موضوع رفراندوم را کاملا تحت الشعاع قرار داده اند. این فضای رسانه ای برای کند کردن نرخ ریزش نیروهای طرفدار کودتا، بسیار حیاتی بود چون تسخیر اخبار با حضور گسترده در نماز جمعه، قدرتنمایی هاشمی، و تولید خبر از طرف خاتمی و موسوی می توانست ضربه ای کاری به جناح کودتا باشد.
2- منحرف ساختن سر پیکان جنبش از کل نظام و رهبری به دولت و احمدی نژاد
در روز 23 خرداد ماه 1388، رهبری عملا سرنوشت خود را به دولت کودتا گره زد. اگر فرض کنیم که کودتاچیان خود را در وضعیت باخت قطعی می بینند، یک راه نه چندان مطمئن برای بیرون رفتن از این وضعیت، مصالحه و قربانی کردن احمدی نژاد در ظاهر است. با پافشاری احمدی نژاد بر انتصاب خود و مانور بسیار دقیقی از طرف جناح راست، طیف کندروی جنبش آزادیخواهی که حفظ نظام را ارجح می داند، فشار خود را از کل نظام و رهبری، همسو با اصولگرایان به دولت منتقل می کند. در صورت وقوع چنین وضعیتی، علاوه بر کاهش فشار از رهبری، شاهد شکاف در جنبش آزادیخواهی نیز خواهیم بود. لازم به ذکر است که تاکتیک حفظ نظام و حمله به دولت، برای ایجاد شکاف و ریزش در نیروهای طرفدار کودتا بسیار لازم است اما اگر این تاکتیک خود به استراتژی بخشی از جنبش تبدیل شود، نتیجه معکوس داده و باعث ایجاد شکاف در جنبش خواهد شد.
3- موقتی بودن انتصاب مشائی و زمینه سازی برای معرفی جانشینی که به خودی خود مقبول نیست
احمدی نژاد در سناریویی مشابه برای وزارت رساندن صادق محصولی، با قربانی کردن علی کردان و سپس دلجویی از او با انتصاب در یک پست مناسب، به هدف خود رسید. محصولی، یارغار سپاهی و میلیاردر احمدی نژاد که پرونده های متعدد فساد مالی او امکان به وزارت رسیدنش در حالت عادی را از بین برده بود، پس از استیضاح جناجالی علی کردان و در حالی که مجلسیان و دیگر جناحها سرمست از این پیروزی بودند، با رایی حداقلی و مشکوک به وزارت کشور رسید تا بتواند عمده ترین نقش را در پیاده سازی کودتا گسترده ایفا کند. برای تحقق این سناریو، مانند مورد علی کردان، احمدی نژاد بر انتخاب خود پافشاری می کند، به هیچ توصیه ای گوش نمی دهد و کاملا خود را تاثیر ناپذیر از انتقادات نشان خواهد داد. سپس با استعفای اجباری یا پس از جلسه رای اعتمادی پر تنش، از مشایی دست کشیده و انتخاب اصلی خود را به مجلس خواهد فرستاد. به نظر من اگر این سناریو در پیش باشد، هاشمی ثمره که پست من درآوردی دستیار ارشدی او واکنشهای انتقادی را به همراه داشته، می تواند هدف اصلی احمدی نژاد باشد.
4- پاتک به تحریم جلسات رای اعتماد
با توجه به تهدید نمایندگان فراکسیون اقلیت به تحریم جلسات رای اعتماد، انتصاب مشائی و پس از آن معرفی افراد بسیار ضعیف برای وزارت به دلایل مختلف نمایندگان را به صحن مجلس خواهد آورد؛ نمایندگان جناح راست برای راه نیافتن افراد ضعیف به دولت و فراکسیون اقلیت برای قطعیت بخشیدن به رای عدم اعتماد. البته با توجه به اینکه معاون اول رئیس جمهور نیازی به رای اعتماد مجلس ندارد، اگر دولت هدف پاتک به تحریم را داشته باشد که بسیار فرض دور از انتظاری است، انتصاب مشائی تنها یک محرک و کاتالیزور قوی برای این پاتک است که به نظر من، در مقابل هزینه انجام شده، معقول به نظر نمی رسد.
5- ترمیم چهره نقد ناپذیر دولت و عدالت زیر سوال رفته رهبری
دوست عزیزی این سناریو را با قلمی شیوا تحت عنوان [عزل مشائی، پرده ای دیگر از دولت مردم فریب] بررسی کرده است. به صورت خلاصه، دولت برای ترمیم چهره خود سر و نقد ناپذیر خود، حرکتی را انجام داده و سپس با قبول نظرات مخالفان (از درون طرفداران کودتا)، به عقب نشینی پیروزمندانه ای می دهد. با اینکار طرفدارانی که خود را از حلقه اصلی بیرون و از دستیابی به غنائم کودتا خود را محروم می بینند، مجددا به موضع مناسب برگردانده می شوند. در صورتیکه در این عقب نشینی، رهبری هم نقش مشخصی را ایفا کند، مثلا طی یک سخنرانی، آنگاه ناعادل بودن رهبر و حمایت بی چون و چرای او را از دولت کودتا زیر سوال خواهد رفت وبه این ترتیب رهبری برای خود تا حدودی در برابر نیروهای در حال ریزش داخل حلقه کودتا ایجاد کاریزما و مشروعیت خواهد کرد. برای تکمیل این سناریو به عقب نشینی مودبانه احمدی نژاد، تاکید بر مردمی بودن و فراگیر بودن دولت او و حرکت پدرانه رهبری در حل این معضل نیاز است.
یکدست سازی حاکمیت
امکان دیگری را که می توان تصور کرد، ادامه سیاست یکدست سازی حاکمیت است. از این منظر، کودتاچیان برای اجرای یک سرکوب شدید و خونین، نیاز به پاکسازی اردوگاه خود دارند. به یاد داشته باشیم که قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367، انتقادهای گسترده ای را در داخل بدنه نظام بوجود آورد. با سرکوب این انتقادات و در راس آن عزل آیت الله منتظری، زمینه ای مساعد برای پذیرش رهبری آیت الله خامنه ای فراهم شد. اگر در آینده نزدیک، احمدی نژاد بر این انتصاب خود پافشاری کند، ادبیات تحقیر امیز خود را ادامه دهد، مخالفتهای درون جناح راست ادامه یابد و رهبری حرکت محکم و مشخصی در مخالفت با این انتصاب انجام ندهد، می توان گفت که این فرضیه به حقیقت نزدیک بوده است.
به این ترتیب، به نظر می رسد که یک حرکت مناسب از طرف جنبش، بی اعتنایی ظاهری به خبرهای مربوط به مشائی و تداوم کشمکش درونی جناح حامی کودتا از طریق به طنز کشیدن موضوع می توان باشد. تاکید مکرر و آگاه سازی وسیع مردم از خواسته های اصلی جنبش مانند آزادی زندانیان، ساقط ساختن دولت کودتا، محاکمه قاتلین، کودتاچیان و حامیان آنها، و ایجاد رسانه های مستقل و آزاد امری بسیار حیاتی است
تصمیم گیری اشتباه
معروف است که دیکتاتورها در لحظاتی تصمیمات اشتباهی می گیرند که بعدها با بررسی امر، هیچ تفسیر و توجیهی برای این تصمیم نمی توان یافت. از دید ناظر بیرونی، با توجه به سابقه موضع گیری سران جناح راست در رابطه با عملکرد مشائی، مخالفت شدید از سوی این گروه قابل پیش بینی بود. پا فشاری احمدی نژاد و استفاده از ادبیات تحقیر آمیز در مورد مخالفان این انتصاب از سوی هاشمی ثمره، واکنشها را تندتر و به ایجاد شکافی در حلقه کودتاچیان منجر شد. در اوضاع بحرانی فعلی، ایجاد یک جبهه جدید برای جنگ با هم پیمانان و طرفداران را شاید بتوان به حساب یک تصمیم اشتباه و شاید سرنوشت ساز گذاشت. از این دیدگاه، احمدی نژاد یا به دلیل عدم اعتماد به دیگران و یا به دلیل مدیریتی غیر علمی و هیاتی خود، با تحلیل غلط اوضاع، مرتکب چنین اشتباهی شده است. در این شرایط ورود آشکار به این صحنه از طرف طرفداران جنبش باعث متحد شدن مجدد نیروهای حامی کودتا می شود. شاید بهتر باشد که با فعال نگهداشتن موضوع از راه طنز، در مواقع مناسب و با ضربات حساب شده، به افزایش شکاف ایجاد شده در درون نیروهای حامی کودتا کمک کرد.
جنگ زرگری
می توان اینطور تصور کرد که این انتصاب بر اساس یک سناریوی از پیش تعریف شده و مورد توافق سران جناح راست، انجام شده است. ولی سوال اینجاست که در این حالت اهداف این سناریو چه بوده است؟
1- تحت الشعاع قرار دادن نماز جمعه 26 تیر ماه
سخنان هاشمی و حضور گسترده مردم در مراسم نماز جمعه، مهمترین اتفاق هفته گذشته بود. سفر احمدی نژاد به مشهد با وجود تلاشهای بسیاری که از طرف رسانه ها انجام شد، نتوانست موج خبری ایجاد کند و به سرعت به فراموشی سپرده شد. با توجه به دست خالی کودتاچیان برای تولید خبر در این هفته، ترس از هدایت رسانه ای طرفداران جنبش آزادیخواهی، به خصوص با توجه به پیش بینی که از نتایج موفقیت آمیز مراسم نماز جمعه می شد، کودتاچیان را برآن داشت که یک موضوع داغ خبری را برای خود در این هفته رزرو کنند. درحال حاضر خبرهای مربوط به مشائی و خبرهای مربوط به خط و نشان کشیدنهای رهبری و هاشمی برای یکدیگر، حجم تولید خبر را تقسیم کرده اند و مانور جناح اصلاح طلبان بر موضوع رفراندوم را کاملا تحت الشعاع قرار داده اند. این فضای رسانه ای برای کند کردن نرخ ریزش نیروهای طرفدار کودتا، بسیار حیاتی بود چون تسخیر اخبار با حضور گسترده در نماز جمعه، قدرتنمایی هاشمی، و تولید خبر از طرف خاتمی و موسوی می توانست ضربه ای کاری به جناح کودتا باشد.
2- منحرف ساختن سر پیکان جنبش از کل نظام و رهبری به دولت و احمدی نژاد
در روز 23 خرداد ماه 1388، رهبری عملا سرنوشت خود را به دولت کودتا گره زد. اگر فرض کنیم که کودتاچیان خود را در وضعیت باخت قطعی می بینند، یک راه نه چندان مطمئن برای بیرون رفتن از این وضعیت، مصالحه و قربانی کردن احمدی نژاد در ظاهر است. با پافشاری احمدی نژاد بر انتصاب خود و مانور بسیار دقیقی از طرف جناح راست، طیف کندروی جنبش آزادیخواهی که حفظ نظام را ارجح می داند، فشار خود را از کل نظام و رهبری، همسو با اصولگرایان به دولت منتقل می کند. در صورت وقوع چنین وضعیتی، علاوه بر کاهش فشار از رهبری، شاهد شکاف در جنبش آزادیخواهی نیز خواهیم بود. لازم به ذکر است که تاکتیک حفظ نظام و حمله به دولت، برای ایجاد شکاف و ریزش در نیروهای طرفدار کودتا بسیار لازم است اما اگر این تاکتیک خود به استراتژی بخشی از جنبش تبدیل شود، نتیجه معکوس داده و باعث ایجاد شکاف در جنبش خواهد شد.
3- موقتی بودن انتصاب مشائی و زمینه سازی برای معرفی جانشینی که به خودی خود مقبول نیست
احمدی نژاد در سناریویی مشابه برای وزارت رساندن صادق محصولی، با قربانی کردن علی کردان و سپس دلجویی از او با انتصاب در یک پست مناسب، به هدف خود رسید. محصولی، یارغار سپاهی و میلیاردر احمدی نژاد که پرونده های متعدد فساد مالی او امکان به وزارت رسیدنش در حالت عادی را از بین برده بود، پس از استیضاح جناجالی علی کردان و در حالی که مجلسیان و دیگر جناحها سرمست از این پیروزی بودند، با رایی حداقلی و مشکوک به وزارت کشور رسید تا بتواند عمده ترین نقش را در پیاده سازی کودتا گسترده ایفا کند. برای تحقق این سناریو، مانند مورد علی کردان، احمدی نژاد بر انتخاب خود پافشاری می کند، به هیچ توصیه ای گوش نمی دهد و کاملا خود را تاثیر ناپذیر از انتقادات نشان خواهد داد. سپس با استعفای اجباری یا پس از جلسه رای اعتمادی پر تنش، از مشایی دست کشیده و انتخاب اصلی خود را به مجلس خواهد فرستاد. به نظر من اگر این سناریو در پیش باشد، هاشمی ثمره که پست من درآوردی دستیار ارشدی او واکنشهای انتقادی را به همراه داشته، می تواند هدف اصلی احمدی نژاد باشد.
4- پاتک به تحریم جلسات رای اعتماد
با توجه به تهدید نمایندگان فراکسیون اقلیت به تحریم جلسات رای اعتماد، انتصاب مشائی و پس از آن معرفی افراد بسیار ضعیف برای وزارت به دلایل مختلف نمایندگان را به صحن مجلس خواهد آورد؛ نمایندگان جناح راست برای راه نیافتن افراد ضعیف به دولت و فراکسیون اقلیت برای قطعیت بخشیدن به رای عدم اعتماد. البته با توجه به اینکه معاون اول رئیس جمهور نیازی به رای اعتماد مجلس ندارد، اگر دولت هدف پاتک به تحریم را داشته باشد که بسیار فرض دور از انتظاری است، انتصاب مشائی تنها یک محرک و کاتالیزور قوی برای این پاتک است که به نظر من، در مقابل هزینه انجام شده، معقول به نظر نمی رسد.
5- ترمیم چهره نقد ناپذیر دولت و عدالت زیر سوال رفته رهبری
دوست عزیزی این سناریو را با قلمی شیوا تحت عنوان [عزل مشائی، پرده ای دیگر از دولت مردم فریب] بررسی کرده است. به صورت خلاصه، دولت برای ترمیم چهره خود سر و نقد ناپذیر خود، حرکتی را انجام داده و سپس با قبول نظرات مخالفان (از درون طرفداران کودتا)، به عقب نشینی پیروزمندانه ای می دهد. با اینکار طرفدارانی که خود را از حلقه اصلی بیرون و از دستیابی به غنائم کودتا خود را محروم می بینند، مجددا به موضع مناسب برگردانده می شوند. در صورتیکه در این عقب نشینی، رهبری هم نقش مشخصی را ایفا کند، مثلا طی یک سخنرانی، آنگاه ناعادل بودن رهبر و حمایت بی چون و چرای او را از دولت کودتا زیر سوال خواهد رفت وبه این ترتیب رهبری برای خود تا حدودی در برابر نیروهای در حال ریزش داخل حلقه کودتا ایجاد کاریزما و مشروعیت خواهد کرد. برای تکمیل این سناریو به عقب نشینی مودبانه احمدی نژاد، تاکید بر مردمی بودن و فراگیر بودن دولت او و حرکت پدرانه رهبری در حل این معضل نیاز است.
یکدست سازی حاکمیت
امکان دیگری را که می توان تصور کرد، ادامه سیاست یکدست سازی حاکمیت است. از این منظر، کودتاچیان برای اجرای یک سرکوب شدید و خونین، نیاز به پاکسازی اردوگاه خود دارند. به یاد داشته باشیم که قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367، انتقادهای گسترده ای را در داخل بدنه نظام بوجود آورد. با سرکوب این انتقادات و در راس آن عزل آیت الله منتظری، زمینه ای مساعد برای پذیرش رهبری آیت الله خامنه ای فراهم شد. اگر در آینده نزدیک، احمدی نژاد بر این انتصاب خود پافشاری کند، ادبیات تحقیر امیز خود را ادامه دهد، مخالفتهای درون جناح راست ادامه یابد و رهبری حرکت محکم و مشخصی در مخالفت با این انتصاب انجام ندهد، می توان گفت که این فرضیه به حقیقت نزدیک بوده است.
به این ترتیب، به نظر می رسد که یک حرکت مناسب از طرف جنبش، بی اعتنایی ظاهری به خبرهای مربوط به مشائی و تداوم کشمکش درونی جناح حامی کودتا از طریق به طنز کشیدن موضوع می توان باشد. تاکید مکرر و آگاه سازی وسیع مردم از خواسته های اصلی جنبش مانند آزادی زندانیان، ساقط ساختن دولت کودتا، محاکمه قاتلین، کودتاچیان و حامیان آنها، و ایجاد رسانه های مستقل و آزاد امری بسیار حیاتی است
No comments:
Post a Comment